دیروز تقریبا ساعت ۱۰صبح دنبال کار اداری رفتم و بعد ۴ماه رفتم قهوه خونه ی پسره تقریبا ۳۸ساله اومد میز بغلی نشت و با تلفن حرف میزد ولی فهمیدم با رلش حرف میزنه ..بعد خاستن تصویری حرف بزنن تو روبیکااا پسره بلد نبود گفت چرا نمیشه منم گفتم بزن رو اون کادر آبی تا تصویرت بیاد و دوربین فعال بشه بعد پسره نگاش سمت من بود یدفع تصویره خانمه اومد ک بی حجابم بود گفتم اومد تصویرش و داشتن حرف میزدن زنه ۴۵ساله بود شوهرم داشتتتت گفت شوهرم ساعت۶میره تا ۶عصر سرکاره و گفت تو اصفهان هست محل کارش ...پسره گفت ب مسعود ک شوهر زنه س گفت بهش بگوو برنگردهههه
اینقدر دلممم سووخت واسه مسعود ک اون سر کار میره ولی زنش اینجوری ...
دنیای خرابی شده بخداااااا
تاحالا خیانتو اینقدر از نزدیک ندیده بودممممم