پدر و مادر شوهرم با سه پسر و عروساشون تو روستا باهم زندگی میکنن و باغداری میکنن از لحاظ مالی ضعیفن کمی ولی خیلی جاها میرن و خرج میکنن و برای خواهر شوهرامم بهترین کادوها رو میخرن
ولی شوهرم چون بچه اول بوده و از بچگی کار کرده وکمک خرج بوده فقط ازش انتظار دارن و ازش سو استفاده میکنه ن همشون حتی جاریام
تا حدی که برا عقد و عروسیمون شوهرم برای رفت و آمد شون ماشین دربست کرایه کرده بود
بعد عروسی دعوت شون کردم جاریم میگفت ب شوهرم کرایه ماشینمونو بده میایم
عیدا شوهرم خودش ب مادرش پول میداده عیدی بده بمن و...
زایمان کردم بعد یک ماه و نیم (با دعوا و زور شوهرم ک بشون میگفت چرا نمیاین و...)پدر و مادر شوهرم اومدن پونصد هزار آوردن
البته موقع زایمان نم یکی از جاریام اومدن بیمارستان با شوهرش بعدشم اومدن ملاقات و غذا و آبمیوه و میوه آوردن، دو هفته بعدشم بخاطر کاری سرزده اومدن خونه و صد هزار گذاشتن برای بچم و گفت ن بعدن دوباره میایم و نیومدن
جاریای دیگه مم چند بار زنگ زدن
چند روز بعد زایمان من شوهرم تصادف کرد عملش کردن مادرش فقط ی سر رفت بیمارستان
برادرشم با کارت بانک شوهرم کارای بیمارستان و کرد
و مادر من شده بود پرستارمون
حالا
شوهر احمقمم بجای اینکه کاری کنه ب خودشون بیان و کم محلشون کنه باز مثل قبل بشون سرویس میده
شبی ک مادرش اومد بش هديه داد (قبل زایمانم دو پارچه خریدیم ک بعد زایمان مامانم و مادر شوهرم اومدن بدیم بشون) اون شب شوهرم گفت بدم بش گفتم ن بزار ی وقت دیگه ولی اینقد تکرار کرد مجبور شدم بگم بده، نقل و شیرینی هم داد بشون ببرن
هفته پیش برای ی کاری تا حیاط شون رفته بود یک سبد میوه خریده بود برده بود
دیشبم میگفت مهندسای ک قراره برن کار باغشونو بکنن فردا بعد کار میبرمشون رستوران
هیچی نگفتم ولی دارم از حرص میترکم
بنظرتون حق داره م یا نه؟؟
هنوز دو ماه نشده زایمان کردم سه هفته س آخر هفته میگه بریم خونشون (قبلا هر هفته پنج شنبه ها بدون دعوت میرفتیم ناهار و شام میموندیم اکثرا (دست خالی نمیرفتیم)
اینم بگم ظاهرا منو دوست دارن ازم تعریف میکنن منم چون بی کسم و تنها دوست دارم برم
الان نظرتون راجب کارای اخیر شوهرم چیه؟
جای من بودین چ رفتاری میکردین؟
چکار کنم شوهرم بفهمه اشتباه کرده
دوست داشتم برم ولی با این رفتار شوهرم نمیخوام برم از لجش