بچه حاضر نبود سرنگ بزنه اما
نزدیک به ۸ تا آمپول بهش زدن صدا فریادش کل درمانگاه گرفت
مادرش فقط میخندید و بهش میگفت
سرنگ میزدی الان تموم شده بود درد نداشت
بچه مودب هم چه فحش هایی میداد
مادر فولاد زره هم میخندید فقط (انگار بچه جهت سرگرمی خنده هستش فقط نه تربیت )
یادتون باشه قدیم ها ۲ تا بچه مینداختن کشتی بگیرن بقیه میخندیدن بعضی زن ها تنها به این دلیل بچه میارن خندیدن به بچه
نظرت شما راجب خنده های مادر چی هستش عوض اینکه به بچه آموزش بده از آمپول نترسه ؟
معیوب بودن تنها دلیلشه 😐
اون حس تحقیری که از خنده اون مادر تو جمع تو دل بچه میمونه هیچوقت پاک نمیشه
چه اموزشی؟
آدم بزرگ هم میترسه
شاید خنده مادر عصبی بوده ، مادر هستی ایا؟از مریض داری و شب بیداری و بدبختی هاش میدونی؟
ب فحش بچه میخندید یا امپول زدنش؟
از کجا معلون تربیت کدوممون درسته نتیجه رو باید دید
از این مادرای بیخیال زیادن.مادرای نمونه ای تو عروسیا و مهمونیا بچه هاشون ول میکن سر ملت هرهر هر میخندن طلبکارم هستن
بچگی خودم یادم اومد
سرنگ نمیزد ولی آمپول بهش زدن؟ چطوری بدون سرنگ آمپول زدن
پسر من تا ۸ سالگی از آمپول ودارو میترسید در حدی که برای هر آمپول براش جایزه میگرفتم الان ۹ساله هست خودش میره سرم وآمپول میزنه کسی که آمپول میزد تعجب میکنه بخاطر بی صدا بودنش اینم یه دوره داره بعدا رفع میشه
منم ترسیدم
خب به نظرتون با بچه ای که از آمپول میترسه باید چطور برخورد کرد؟
منطقی بهش بگی نترس عزیزم آمپول که درد نداره؟😑
یا سرش داد و بیداد کنه که چه خبرته؟😐
حالا نمیدونم منظورت چه خنده ای کرده اون خانوم ولی خب با بچه نمیشه مثل بزرگترا رفتار کرد
