ی رابطه سمی را بعد ۷ سال کات کردم، ی عشق ی طرفه ک فقط،از طرف من بود و بهم خیانت کرد و خودشم برام در کمال پررویی و خودخواهی تعریف کرد.
حالم خیلی بده، نابودم، دلم میخواد فقط،ب جال خودم و بخت بدم اشک بریزم ولی توان گریه را هم ندارم دو سال پیش بهم گفت و بخشیدمش ولی دلم باهاش صاف نشد و یک سال آخر را همش انگار دنبال ی بهانه بودم ک دیگه تمامش کنم.
من وسواس دارم و با اعصاب خوردی بدتر میشوم، بهم در اومد گفت وسواس داری برو دیوونه خونه بستری شو.
آنجا بود ک دیگه واقعا تصمیم گرفتم این رابطه سمی را تمامش کنم.
خیلی عصبی شدن نابودم.
موندم چکار کنم.
بخوام گریه کنم و ب این روال ادامه بوم معلوم نیست کی حالم خوب بشود.
گریه هم نکنم ی بغض بدی دارم.
تا حالا بارها باهاش کات کردم و برگشتم، میگرن شدید گرفتم از دستش.
واقعا چکار کنم؟