حالم خوب نبود گفتم یکم تخلیه بشم
این دو سه هفته اخیر مدام درگیر بودیم ساعت خواب پسرم یکم بهم ریخته بود و باعث شده بود که خستگی تو بدنش باشه صبح نتونه درست بیدار بشه
حالا دو شبه دارم زودتر میخوابونمش که آرامشش بیشتر بشه
دیشب موقع خواب مدام میگفت ده دقیقه بیشتر بازی کنم منم داشتم یکسری کار انجام میدادم گفتم باشه فرصت آخر این شد که دوباره تا اومد بخوابه ساعت حدود ۹:۳۰ بود( اصولش اینکه ۸:۳۰ بخوابه و در چند هفته اخیر مدام بین ۱۰ تا ۱۱ خوابیده )
صبح که به سختی بیدار شد دیرش شده بود مدام هم نق میزد
حالا لباس پوشیده راننده سرویس زنگ زده لج کرده که اینو نمی پوشم میخوام اون یکی لباسم بپوشم
گفتم مامان جان آماده نیست اون امشب آماده میکنم فردا بپوش شروع کرده غر زدن نق نق میخوام کفش پاش کنم پاش هول داد تو کفش ناخنم زیر پاش شکست
عصبانی شدم البته بودم فقط فوران زد که چته سر صبح چرا مدام در حال نق زدنی دیشب التماست میکردم بخوابی نخوابیدی حالا خسته ای چی خواستی که انجام نشده ولی هر وقت ازت خواستن مدام بهانه جویی کردی اون از دیروزت این از امروزت و …
تا رسیدیم پایین سرویس نبود فهمیدم رفته پایینتر اون یکی سوار کنه تو راه برگشت ایشون سوار کنه
دوباره گفتم چرا اول صبح اینجوری میکنی یه روز خوب شروع نمیکنی مدام در حال نق زدنی
تا سرویس اومد سوارش کرد
حالا هم عصبانی ام که چرا این بچه اینقدر نق میزنه فقط امروز نیست کلا یه بچه نق نقو و تا حدودی بد اخلاق هست
هم ناراحتم که با حال بد رفت مدرسه عملکردش میاد پایین