این داستانو فقط میخوام بگم شاید درس عبرتی بشه برا هممون بخصوص مجردا شاید یکم اگاه شدین ۱۰روزه حالم بده شبا ۴ ۵ بار خداشاهده بیدار میشم از خواب😭 من الان متاهلم فقط میگم خدا بهم کمک کرد
۳سال پیش یه خاستگار داشتم موقیت مالی خیلی خوبی داشت در رفاه کامل کامل دیگه با خودم فکر خیال میکردم یه عمر تو ناز نعمتم پسره از اینایی بود دعوایی بود ولی من اصلا این چیزاش به چشمم نمیومد میگفتم باغیرته پشتمه دیگه نمیزاره کسی چیزی بهم بگه بخدا اصلا یادمم نمیاد چیشد یه روز گوشیمو خاموش کردم نشستم فکر کردم گفتم جواب منفی بدین چندوقت بعدم تا شمارمو پیدا کرده تو تلگرام پیام داد بلاکش کردم حتی دوستم میگفت قیافه داره پول داره به شوخی میگفت بختتو بستن خلاصه تمام شد تا اینکه پارسال تو دانشگاه بودم ساعت ۸صبح بود داشتم میرفتم بوفه یهو دیدمش نمیدونم چرا مثل سگ ازش ترسیدم نمیدونم اصلا منو شناخت یا منو یادش رفته بود فهمیدم با همکلاسی خودم ازدواج کرده😅و الان یه بچه نوزاد دارن من خودمو ناخوداگاه قایم کردم
تا ۱۰روز پیش شنیدم تو یکی از منطقه های نزدیکمون یه قتل اتفاق افتاده بعد ک اسم فامیلیشو گفتن گفتم چقد اشناست یهو فهمیدم همون پسرست یهو زدم تو صورت خودم کلا شوکه شدم گفتم بهتون کلا دعوایی بود پسر عمویه خودشو به طرز وحشتناکی کشته😭😭😭😭😱😱😱حتی عین خیالشم نبود زن و بچه نوزاد داره افتخارم کرده ک بازم میکشم😭😭گفته اگه نمیگرفتنم بازم میکشتم
بچه ها حالم خوب نیست شوکه شدم حس میکنم سکته میکنم نمیدونم چرا اینطوری شده از طرفی میگم اگه من باهاش ازدواج میکردم😭 از طرفی میگم کاش اینطوری نمیشد همش حس میکنم یه خطری داره خودمو تهدید میکنه شبا کلا کابوس میبینم دستمو گردنم از درد حس میکنم دارن میشکنن
تورو خدا تحقیق کنین با یکی برین تو رابطه که اگه وابسته شدین کارتون به ازدواج کشید بدبخت نشین
من خودم اصلا نمیدونستم پسردعوایی هست فقط میگفتم با غیرته بعدا فهمیدم یکی از ارازل اوباش شهرشون بوده فقط پولدار ۱۰روزه خواب خوراک ندارم😭💔
مواظب خودتون باشین
بخدا میترسم بچه بیارم😔