آب نداشتیم یعنی آب شهری نیومده هنوز ما منبع ذخیره بزرگ نداریم شبا بدون شام خوابیدم چون ظرفای ناهار نشسته بودم و ظهرا همش حاضری خونه مادرمم هم نزدیکه در این بین ظرف هم تک وتوک میشستم یا یک درمیون ناهار می زاشتم اما یک روز از مادرم خواستم برام ناهار بزاره چون برای آب مجبور بودم از چاه آب بیارم مادرم گفت برنج بخیسون بیار برنجام تموم میشه من برنج خیسونده داشتما اما از درد چشم و درد دست وکمر حتی حال راه رفتن نداشتم گفتم اشکالی نداره یه چیزی می خوریم بااینکه هفته پیش ۲ کیلو از برنجای خودم بهش دادم ویک کیسه ۱۰ کیلویی برنج هم داره میگه برنج گرونه تموم میشه💔
ظرفات رو صبح بشور
منت مادرت رو نکش
خوب تو این گرونی شما درک کن سخته فکر میکنه نمیخوای جبران کنی
ما ده ماهه روزها اب نداریم شبها مثل جغد بیدارم ظرف میشورم
خب با همونی آبی که داری وسرکه بشور آخرش یه دور باآب معدنی یا آب آشامیدنی آب بکش
عزیزم برنج یک کیسه ۱۰ کیلویی داره تازه یک هفته پیش من هم ۲ کیلو برنج بهش دادم مادرم خسیسه هیچ وقت چیزیو برای من نخواست ،من ایشون مریض بودن براش ناهار پختم ازش هیچی نخواستم بااینکه وضع مالیم از مادرم داغونتره من منت نمی زارما مادرمه نوش جانش اما همیشه باخودم می گم چی میشد خدا بهم یک مادر دلسوز ومهربون می داد عقده شده تو دلم یک روز واقعا مادرم بدون منت یک کاری رو برام انجام بده مثل همه مادرا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز