امروز بین من و همسرم بحثی پیش اومد که مادرشوهرم مطابق هرروز برای اینکه جویای احوال پسرش باشه باهاش تماس میگیره که همسرم بهش میگه الان اعصابم خورده باشه بعدا صحبت میکنیم
مادرشوهرم زنگ زده دیدم داره گریه میکنه
یه لحظه فکر کردم اتفاقی برای همسرم افتاده اخه بخاطر بحثمون همسرم به تماسم پاسخی نمیداد
دیدم مادرشوهرم میگه امیر گفت میخواد ازت جداشه
گفت فرزانه خیلی اذیتم میکنه
و کلی صحبت کرد پیرامونش
من چیزی نگفتم فقط سکوت و اینکه میونه ی من و همسرم فقط عشق و احترامه
همسرم هم میگه چیزی نگفتم و راست گفته یقین دارم
الان گفتم مادرت این حرف رو زده به احترامت چیزی نگفتم گفت چی گفت؟ گفتم گفته تو و امیر از هم جداشین امیر میخواد ازت جداشه و همسرم چیزی نگفت فقط گفت تصمیم گیرنده زندگی هر کس خودشه فراموش کن
حدود ۹ ماهه مزدوج شدیم خیلی ناراحتم بخاطر این حرف مادرشوهرم که چطور روش شده چنین چیزی بگه
اخه من همیشه احترام داری میکردم و رسمی بودم در عین مهربونی به جا
خانمای متاهل که زندگی موفق دارین نظر بدین و خواهرانه راهنمایی کنین🙏🏻❤️