یه ادم منزوی درونگرا ساکته که عذاب میکشه از تنهاییش من نباشم هیچکس تو مدرسه باهاش نیست حرف بزنه و هم کلام بشه
این بیشعور بچه طلاقه خودش نگفته شنیدم از دوستای قدیمیش بعد چند روزی حالش بد بود کلی حالشو خوب کردم واسش خوراکی گرفتم دلقک بازی دراوردم حالشو خوب کنم چون معتقدم حال کسیو خوب کردن انرژیش به زندگیم برمیگرده
تو مدرسه با بچه ها هماهنگ کردیم گوشه حیاط واسش تولد گرفتم
بعد این نمک نشناس هر جا تو جمعی میشنیم یا پای شوخی و غیر شوخی منو ضایع میکنه خوردم میکنه
اصن دوست داره تخریب کردن منو
هیچی نمیگه مگر اینکه بخواد منو ضایع کنه
امروز به حدی دلم شکست که بغضم گرفت سر کلاس
میدونم خودم اینا مسائلیه ادمایین که ۱۰ سال بعد حتی اسمشونم یادم نمیاد
من کنار اومدم با این موضوع فقط میشع راهنماییم کنین چطور ازین بیعد باهاش رفتار کنم