من به مامانم گفتم چقدر عاشقشم چه قدر دوسش دارم گفتم اولین کسیه که تو20سال سنم منو به آسمونا میبره ولی قبول نکرد گریه کرد گفت نه به خاطر اینکه صرفا دیپلمه بود و کارش آزاد حالا هم ازدواج کرده مامان عزیزم دلت خنک شد من از اون روز به خاطر تو دیگه هیچی نگفتم که ناراحت نشی ولی تو کاری کردی که ناراحتی تا همیشه و هر لحظه با من باشه وقتی دارم از شدت دلتنگی میمیرم تو کجایی مامان وقتی قلبم سیاه میشه که میبینم کسی که عاشقشم بایکی دیگه رابطه داره کجایی
من تا عمر دارم دیگه عاشق نمیشم خودمو میشناسم اون لعنتی به دلم نشسته بود ولی حالا ...
با یه کارمند ازدواج می کنم و تمام عمر حسرت اون پسر رو میخورم تمام عمر چشمم به یکی دیگس نه عروسیم خوشحال میشم نه موقع بچه دار شدنم
(نگین اگه عاشقت بود پسره زن نمیگرفت اون اصلا منو درست ندیده بود من بودم که دیوونش بودم)