همیشه که قرار نیست مادر شوهر وخواهر شوهر باشن😁
خانما ما روستاییم واینجا همه اقوام شوهرمن، منظورم ازبرادر شوهر پسر عموی شوهرمه
بنایی داشتیم
کف حیاط و دم در حیاط رو سیمان کردیم کامل
ساعت 1ظهر بنا دم در رو تمام کرد ورفت خونه ش
روز بعدش ساعت 10صبح پسر عموی شوهرم با تراکتور اومده رو سیمانی که هنوز 24ساعت ازش نگذشته وتازه ست
سنشم کم نیست
1سال از پدرم کوچیکتره
از اون روز چشم دیدنشو ندارم
آخه یه آدم چقدرررر میتونه حسود باشه اخه باتراکتور؟!!!!
خواستم برم هرچی از دهنم در میاد نثارش کنم
یادم افتاد وقتی تصاف کردم وحالم خیلی بد بود
شوهرمم سرکار بود بهش زنگ زد و اومد منو رسوند بیمارستان وکتشو در اورد انداخت روی تن لختم
دیگه چیزی نگفتم وسکوت کردم