شوهرم به خواهر داره خیلی عفریته اس مجرد و سن بالاست
همشونو اذیت میکنه مخصوصا منو تو دوران نامزدی خیلی اذیت کرد تا مرز طلاق رفتیم و دوست داشت جدا بشیم آشتی کردیم داشت میترکید از حسادت
کسی بهم بی محلی کنه یا چیزی چلو روی خودم خوشحال میشه میخنده
و ببینه رابطم با خانوادهش وهرم یا شوهرم خوبه حرص میخوره
بعد عروسی همش احترامش نگه داشتم اما گاهی باز اذیت میکنه تیکه میندازه حرف نمیزنه بی محلی میکنه
چند روز پیش من خونه تکونی داشتم نیومد کمک توقعی هم نداشتم اون یکی خواهرشوهرم اومد کمک بعد اونو پرش کرد اومد دعوا کرد باهام
بعد اینا ۵ ۶ روز بعد خونه تکونی داشتن منم میخواستم برم کمک
اما رفتم مهمونی خونه مامانم ۳ ۴ روز موندم البته شوهرم خودش گفت بمون خیلی وقته نرفتی
بعد هم که اومدم یه روز کامل آنفولانزا گرفته بودم یه حالی ازم نپرسیدن
حالا اسن همش منو چپ چپ نگاه میکرد
یا الان سلام کردم جواب نداد
خب منم میخوام به کل باهاش قطع رابطه کنم دیگه نه سلامی بدم نه هیچی
فقط چیکار کنم که کاسه کوزه ها سر من نشکنه