بیمارستان شیفت بودیم رفتنی گفت من امروز ماشین نیاوردم منو برسون منم گفتم قول نمیدم ولی باشه اگه شد میرسونمت ک دیگ رفتم و نشد برسونمش
بعد داشتیم ثحبت میکردیم گفتم توی بدبخت رو نرسوندم رفتم غروبش ماشینم پنچر شد...بعد گفت یعنی چی بهم میگی بدبخت گفتم ب حالت عامیانه گفتم منظوری نداشتم گفت ن بزار ببینم چرا من بدبختم...خلاصه قهر کرد
ببینید چقدرمغروره