عین یه بازی ،۲۰ سال با مادربزرگم زندگی کردم و قدر اون روزامو ندونستم
خیلی اذیتش کردم فوت کرد پیش خودم کاش منو هنوزم دوست داشته باشه
یه رشته ای قبول شدم که ترمی ۶۰ تومن باید پول دانشگاه آزاد بدم و علاقه ای هم ندارم اصلا ولی مجبورم کردن
الان تو خوابگاهم روی تختم خوابیدم ، مادر بزرگم همیشه در عر شرایط خدا رو شکر میکرد میخوام مثل اون باشم
درسام خیلی سخته نمیدونم از پسش برمیام یا نه
دلمم واسه مامانم خیلی تنگ شده