اولی اومد در خونه نزدیک به محلی داشتم رد میشدم نگه داشت برام چراغ داد
رفتم شیر خریدم رفتم سمت خونه دوتا ماشین بزرگ آفرود و شاسی بلند از پشتم رد شدن بوق زدن
کوچه تاریک و ۹ شب داشتم سکته نیکردم
هیچ وقت همچین اتفاقی نیوفتاده بود انگار اصلا هماهنگ بودن 🥹