بچه ها این پسره داداش رفیقمه،ما ازاول به قصد ازدواج باهم حرف زدیم تا اشناشیم،۶ ماه با هم بودیم،یه عالمه اتفاقا افتاد دعواهایگنده کردیم رومون به روی هم باز شد
اونموقع کات کردیم،دوباره دوماه بعد با التماس اومدگفت عوض شدم دوباره برگردیم به هم،دوباره سر یه موضوع دوماه پیش کات کردیم، ولی حرف ازدواجشک پیشمیومدبه دوستم میگفت رفیقت زن منه ،ولی دیگ برنگشت سمتم ک باهم باشیم
حالا من ک میرم خونه دوستم ،بعضی وقتا میبینمش
بعضی وقتا دوستانه حرف میزنیم شوخی میکنیم حتی قربون صدقم میره ،ولی فقط همونجا
پریروز داشتم درباره بچه های دانشگاه حرف میزدم که اسم یکی دوتا از پسرارو اوردم داشتم تعریف میکردم ک اینو گفتیم اونو گفتیم (به دوستم)،یهو روانی شد پاشد اومدسمتم ،گلومو محکممم فشار میددد داشت خفم میکرد دوستم به زور جداش کررد داد میزد بهم میگفت هول اشغال گورتو گم کن هرجا ک میری با هرخری که میری
دوستم میگ الان یهو میاد پیش من گریه میکنه میگ میخوامش
به مامانم یهو میگ نمیخوامش دیگ اسم اونو نیارید
الان من نمیدونم رابطم با این پسر چیه
چیکارش کنم
روانیه
نه خودش منو میحواد نه میزاره با کسی باشم
تو یه بلاتکلیفی بزرگم
از یه طرفم دوستش دارم خاک تو سرم😭