دیشب فامیل دورمون مونده بودن خونمون بعد دیشب بابام مارو برد بیرون بعد بچه فامیلمون گفت میای یکم دور بزنیم اینجا بعد من گفتم باشه
داستیم باهم حرف میزنیم که گفت زیاد خوشگل نیستی اما مهربونیت و خنگی و ساده ای
خیلی ناراحت شدم اما به هیچکس نگفتم
بعد یهو حرف ازدواج شد
گفت هیچکس نمیاد ترو بگیره