بچه که بودم
هنور مدرسه نمی رفتم
یه شب به خواب وحشتناک دیدم هنوزم یادمه
ولی الان یکم خنده داره 😂
خواب دیدم به مراسم ختمی دعوت شدیم
تو مسجد بود
منم داشتم اونجا تیله بازی می کردم
یهو یکی از تیله هام پرت شد یه سمت دور
رفتم که بیارمش دیدم یه پیر مردی اونجا نشسته
انگار برق گرفته بودش
ریش و سیبیلش سفید بود ولی عین برق گرفته ها
عین مجسمه بود
همین که رفتم تیله رو بردارم یهو دستم گرفت کشید سمت خودش
دیگه از خواب پریدم نفهمیدم چی شد 🤣💔
تنها خاطره ترسناکم همینه