مدیر من کم کم کار طراحی گرافیک رو از من یاد گرفت ....
من تو شرکت کارتن پلایت بودم که شرکت معروفیه
به شدت علاقه به همکارم داشت با وجوی که ۲ تا بچه داشت
یعنی داااااائم ظهرا بعد ناهار وایمیستاد ۴ ساعت یا حتی ۵ ساعت با اون همکارم که مثل من یه دختر هم سنم بود دم پارتیشنی هییییی حرف میزد.
حقوق اون دختره ۴ برابر من بود با وجودی که اصصصصصلا کار خاصی انجام نمی‌داد و حتی تحصیلاتی نداشت .فقط می‌بخشید لاس زن ماهری بود .
بارها به خاطر تبعیض حقوقم اعتراض کردم میگفت مدیرمون به شما ربطی نداره ...
تا اینکه ....
هی میفهمم چی میگی
سرکار قبلیم ک بودم ی دختره بود دیوونم کرده بود و صاحبکارم همش حقو ب اون میداد
یهو میومد میگفت تو جارو کن من دستام حساسیت داره پوست پوست میشه منم گفتم اینا عادیه من کارای تورو نمیکنم یا یهو گذاشت 2هفته رفت مسافرت و اونوقت 7روز من کرونا گرفتم بعدش اخم و تخم میکردن
یا یهو مثلا امروز ب صاحبکارم گفت دیگ نمیاد و رفت و منم نمیدونستم و بارکاریم زیاد شد
دوماه بعد ک خاستم برم و بااینک از 4ماه قبل ب صاحبکارم گفته بودم گفت چرا واینستادی شاگرد جدید پیدا شه و شما تبانی کردین و فلان
بعد اون دختره شد ادم خوبه و باهم در ارتباطن و...
بعد از مدتی یکماه بعد عید بود که مدیرعامل از دفتر کارخونه که اصفهان بود ، گاهی میومد دفتر تهران سر میزد .
یهو مدیرم عین فشنگ با هیجان پرید تو پارتیشنی و گفت خانم فلانی شرکت تصمیم گرفته از این ب بعد با شما دور کار ، کار کنه ، من بهتون قول میدم براتون اینطور بهتره . و شرایطتون بهتر میشه .... پاشو ، زود بیا پیش مدیرعامل بگو من خودم میخوام بیرون آتلیه طراحی بزنم ....
من اون موقع ۲۷ سالم بود ...
با تردید پاشدم رفتم تا اینکه مدیر عامل ازم پرسید خانم فلانی میخواید برید شنیدم بیرون آتلیه بزنید .
موندم ، خیلی حربه مدیر رو درک نکردم و فقط به حرفش اعتماد کردم . نمیدونم چرا متوجه رندی و بدجنسیش نشدم ....
گفتم بله ، شاید ، نمیدونم
اینه که از شرکت انگار با رضایت خودم اومدم بیرون
و بعدش ...
ولی من خیلی غصه میخورم چون همیشه دوستانه و ساده و مهربون باهمه رفتار کردم
انتظار ندارم فکر کنن باید از این آدم سواستفاده کرد .
خلاصه من اومدم از اون شرکت بیرون و مدتی هر روز باهاشون دور کار با حقوق بسیار کم کار می‌کردم
دلم خوش بود تو خونم راحت نشستم کارمو میکنم اما علنا کل روزمو می‌گرفت....
اون دختره که می‌بخشید دست به لاس مدیر بود آدم خوبه بود از نظر مدیر ، چون براش غذا می‌آورد، باهاش پایه بود ....
زن مدیره به شدت احساس زرنگی میکرد اما خبر نداشت قششششششنگ شوهره یه جا دیگه دلش گرمه
خیلی دلم میخواست می‌فهمید...
بعد از مدتی کم کم به من کار ندادن و آماری که دارم اینه که چون مدیره وقت زیادی داشت به اعتبار شرکت کارتن پلاست حساااااابی طراحی میگیره و انجام میده و پول چاپ میکنه ...
وااااااقعا نباید اینطور دوستانه با همه رفتار کنیم .
ملت پست و عوضی شدن .
نمیدونم چرا وقتی میشه مثل آدم زندگی کرد ، دوست دارن پاشونو بزارن رو آدم برن بالا ...
چقدر خوشقلبی ، به خودت افتخار کن ولی دیگه این حسای دوستانتو واسه هر بی لیاقتی خرج نکن
منم غصه هامو خوردم و گریه هامم کردم اما حرفمم زدم همیشه و مطمئن باش چوبشو میخورن ینی صد درصد میگمت چون خدا واقعا حق مظلوم رو نمیزاره پایمال شه و قشنگ طرفو فیتیله پیج میکنه
همون شب تولدم تو اتوبوس چقد گریه کردم همون رلم چقد دلداریم داد و باته موجودی کارتش واسم کادو خرید بااینک میدونستم نداره و همون شد ک پشتش دراومدم همجا و همجا پشتم شد و الانم نامزدمه و دورهرچی دوست و فامیله خط کشیدم
