یه کم میخوام باهاتون حرف بزنم جز اینجا کسی ندارم باهاش حرف بزنم ،توی سرم پره فکر و خیال 😔
چند سال پیش عمه و ها و عمو ها هر روز هر روز با پدر بزرگم دعوا راه مینداختن که ما مستاجر هستیم و باید سهم ارثمون بدی . بابا بزرگمم گفت قدیم پدر مادرا میمردن بعد بچه ها ارث تقسیم میکردن ، بزارید بمیرم بعد اینجوری کنید . خلاصه بعد کلی دعوا و بی احترامی ،پدر بزرگم سهمشون تقسیم کرد داد . البته بابام چیزی نگرفت ازش ،بابا بزرگم گفت اونا گرفتن توم باید بگیری ، به بابامم سهم داد .اون موقع من و داداشا ، ۱۵ ،۱۷ ۱۰ ساله بودیم ، بعد چند سالی گذشت و بابام اون پول سهم خودشو داد یه زمین خرید ،وسط زنگ زدنامون مامانم خبرشو بهم داد ، یه مدت گذشت گفت داداشت دعوام کرده گفته چرا به آبجی گفتی زمین خریدیم ،قرار نیست اون بفهمه چرا باید بفهمه تو زندگیمون چی میگذره ؟؟باز چند سالی گذشت بابام اون زمین فروخت زد تو کار نمایشگاه ماشین ،باز مامانم خبرشو بهم داد ،و بازم داداشم دعواش کرده بود که چرا به آبجی گفتی ؟؟بعد اون جریان مامانم میگفت مثلا نهار بخوریم شام بخوریم ،با تیکه کنایه بهم میگه اینارم برو به آبجی بگو ... خلاصه امسال بابام نمایشگاه ماشین جمع کرد و دوباره زمین خریده ،داداشم گفته بزن به نام من ،اگه به اسم خودت بخری ی ا ر ا ن ه قطع میکنن ،بابامم ساده به نام داداشم زمین رو خریده.این دفعه مامانم قایمکی به من گفت و داداشم نمیدونه من خبر دارم .
دختر دومم دنیا اومد ،بابام گفت کادو بهش نمیدم ولی عوضش براش یه مقدار پول میزارم خرید فروش ماشین میکنم تو نمایشگاه ،سودش میدم بهت یه تیکه طلا بخر (البته این ایده مامانم بود وگرنه بابام خسیسه از این کارا نمیکنه مامانم زورش کرد ) خلاصه نمایشگاه ماشینو جمع کرده گفت کل پولت میدم بهت ،دیگه ،دیگه من نپرسیدم پولش چقدره ،یه روز مامانم زنگ زد گفت پولت داداشت گفته پول آبجی ۳۰ میلیون میشه منم اولش تعجب کردم ولی هیچی نگفتم . بعد یه روز بابام گفت شماره کارتت بفرست پولت بدم . بعد دیدم ۸۰ میلیون ریخته حسابم .زنگ زدم بابام گفتم زیاد ریختی که گفت نه ۸۰ درسته ، بعد مامانم زنگ زدم یه جوری حرف میزد انگار نمیتونست حرف بزنه .گفت مبارکت باشه دیگه .خلاصه بعد یه روز زنگ زد کلی فوش داداشم داد الهی فلان بشه بیسان بشه ،شده بلای جون ما ، به من دروغ گفته که منم به تو بگم ۳۰ تومن ، خواسته باباتو راضی کنه ۳۰ بهت بده .باباتم قبول نکرده گفته ۸۰ میشه میدم بهش. نمیدونید چه حالی شدم 😔
.این همه گفتم بگم نظر شما چیه ؟چرا داره اینجوری میکنه ترسیده منم مثل عمو هام و عمه هام بگم سهم میخوام یاچی ؟؟اخه من تا حالا ازشون چوب کبریتم نخواستم .بابام حتی جهیزیه درست حسابی برام نخرید چند سال سرکوفت بهم زدن خانواده شوهرم .
گذشته از اینا مامانم میگه بهت چیزی بدم میگه چرا بهش دادی ،مثلا مامان پارچه یا یه دکوری چیزی بخره بهم بده داداشم دعواش میکنه .
خیلی دلم گرفته . تاپیک قبلیمم بخونید میفهمید چه شمر زمانه ای داداشم 😔