2777
2789
ای بابا تاپیک رو میترکونیدا، بعد اونایی که صبح میخوان بیان بخونن نیستش دیگه

مشکلی نیست چیزی که بخواد اتفاق بیافته میافته نباید که دلخواه ما باشه رضایت خدا مهمه.افرادی که مدام دارن تذکر میدن بی اهمیت به آخرت نیستن که استارتر اینطور میگن


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اسی منم پدربزرگم مرد خیلی خوب و مهمون نوازی بود و خاله ام هر پنج شنبه براش خیرات میکنه پدربزرگم اومده بود به خواب یکی گفت بود اینقدر برام خیرات میدن من به اطرافیانم میدم

خانمه بهم نگاه کرد گفت دستتو ببرسمت اسمون وتا میتونی داد بزن وبگو یافاطمه زهرامن میخام برگردم پیش بچهام وخواهرم  اگه بی بی قبول کنه برمیگردی😭😭

فدای چهارتا دخترام   قربون سه تاپسرام  دور هفت تاتون بگردم   
2804
اسی منم پدربزرگم مرد خیلی خوب و مهمون نوازی بود و خاله ام هر پنج شنبه براش خیرات میکنه پدربزرگم اومد ...

اره دقیقا منم دیدم  همینو دقیقااااااا

فدای چهارتا دخترام   قربون سه تاپسرام  دور هفت تاتون بگردم   
اسی خودت بیشتر دنبال بحثی بجااینکه قشنگ داستان تعریف کنی بعدش به سوالها جواب بدی ..واستادی با منحرف ...

ببخشید گلم چشم

فدای چهارتا دخترام   قربون سه تاپسرام  دور هفت تاتون بگردم   
من کاملا باور دارم حرفاتو یکی از اقواممون به چشم دیدیم که چطور داخل قبرستون زنده شد و تمامم حرفایی ک ...

چه حرفهایی؟ 

میشه برا حاجتم صلوات بفرستید

مهربون، میشه برای حل مشکلاتم یه صلوات بفرستی🌹🌹
منم تونل و دیدم شب قبل اربعین بود قرار بود فردا نذری بدیم خواب دیدم مادربزرگم که فوت شده دستم و گرفت ...

من اول بدنم قفل شد چشامو یهو باز شد اصلا نمیتونستممم تکون بخورم یهو یه صداهایی شبیه ب صدای کهکشان تو گوشم شنیده می‌شد و ب سرعت نور از خونه کشیده شدم بیرون 

و خودمو توی یه تونل تاریک دیدم...

پای برهنه بودم و زیر پام پر از سنگ های تیز بود ...تو دستکم یه فانوس ..ولی نور فانوس خیلی خیلی کم بود...جلوی پامو نمیدیم...

آروم آروم راه میرفتم متوجه شدم ک پاهام از سنگا خونی شده...یهو یه نور زیاد منو کشید بیرون وسط ابرا و نور بود و یه آهنگ قشنگی شنیده میشد تا جایی ک چشمم میدید همش نور بود و ابر و آرامش و خیلی سریع برگشتم و تنم بشدت تکون خورد...



و بعد ها متوجه شدم اون فانوس کم نور...نماز های من بودن...من نماز نمبخوندم..و راهم تاریک بود....

2809
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792