با شوهرم دعوام شد البته اون با من دعوا کرد من چیزی بهش نگفتم گفتم عصبیه
بعد مادرشوهرم طلبکارانه میاد دم در میگه چته جنگ و دعوا داری منم بهش گفتم وقتی از چیزی خبر نداری همینجوری دهنتو وا نکن حرف بار من نکن
تا الان چندمین بارشه ک باد میکنه میاد سر من خالی میکنه
منم دیگه نمیخام سادگی کنم ساکت باشم میخام زبون در بیارم براشون ک شیر نشه برام
از چیزی خبر نداره الکی میاد قضاوت میکنه بعد میگه پسر بدبختمم فلان و بهمان
خوب کردی وقتی ساکت باشی نمیفهمن ک احترام نگه میداری میگن این خره دور از جون چیزی حالیش نیست
تو یه ساختمونین؟
کار خوبی کردی
مادر شوهر ایرانی به روایت تصویر
با توجه ب تجربه من که اینا همه اش از حماقت و ابله بودن شوهر هست ،
وقتی شوهر ادم تصمیم مستقل و فکر عاقلانه داشته باشه ،مادرشوهر اینجوری شیر نمیشه
اره بابا ساده نباش. قدر آدمو نمیدونن که
من یازده سال سادگی کردم جلو خانواده شوهر. آخرش چی شد گفتن وظیفته. گفتن دهنت ببند. گفتن خفه شو.
و اون جاریای سلیطه م به بهترین چیزای ممکن رسیدن و جرات نکردن چیزی بارشون کنن.
من فهمیدم خانواده ی شوهر هفت پشت غریبه ن. همینطور ظلم از غریبه رو نمیشه پذیرفت از بدیای اینا هم نمیشه گذشت
مگه چی گفته دعوا سر چیه ؟
