من پارسال شوهرم بهم خیانت کرد خلاصه بعد چندماه قهر اومد گفت برگرد منم با اینکه خیلی خورد شده بودم و تو بغل دختره تو ماشین دیده بودمش بخاطر دختر ۳ سالم برگشتم و تصمیم گرفتم پول جمع کنم کمی بچم بزرگ شد بذارم برم چون خودمم بیست و خورده ای سن دارم گفتم یک عمر پیش آدم خیانتکار نباشم خلاصه آیودی داشتم و نخش هم قبلا افتاده بود از ترسم که حامله نشم هر دوماه چک میکردم آخرین بار که چک کردم رفتیم مشهد و من اونجا خیلی از امام رضا خواستم بهم یجوری که خودش میدونه آرامش بده بعد یه شب تو هتل خواب دیدم یه بچه دادن بغلم گفتن بیا این بچه را شیر بده و بعد بیدارشدم و ماه بعد باردارشدم دکتر خیلی تعجب میکرد که با آیودی تکون نخورده چجوری آخه ولی گفت هماتوم بزرگی داری نمیمونه خیلی خواستم سقط کنم اما ازخدا ترسیدم هماتوم دفع شد الان ۵مامه خیلی ناراحت شدم و گریه کردم آخه چرا خدا من را تو این زندگی پابست کرد من دوست داشتم خودم را نجات بدم