درحالی که اصلا اینطور نیست. چون یه مدت نشستم همه حرکاتشونو زیر نظر گرفتم. بدون هیچ حرفی، نگاه کردم.مامانم بیشتر با خواهرم حرف میزنه
هر موقع من بیام، سریع پا میشه بره کاراش رو بکنه اما وقتی اتاقم میشنوم مدام با خواهرم میشینند درباره این و اون حرف میزنند.
پول تو جیبی خواهرم بیشتره، با اینکه ازم بزرگتره اما الان هر دوتامون خونه هستیم و شرایط یکسان داریم. یعنی طوری نیست بگیم میره بیرون، برای همین خیلی نیاز داره.
هر موقع ابجیم غذایی هوس کنه، سریع پا میشه درست میکنه یا حتی بابامو میفرسته براش غذا بگیره اما از من حتی نظر نمیپرسه. اگه بپرسه هم دعوا راه میندازه و میگه مفت خورید و درست نمیکنم و یک ادعا و انتظاراتی دارید ازم.
همین هفته دو روز، نرفتم پیش مامانم. گفتم بزار فقط تو اتاق باشم ببینم چی میشه. باورتون میشه دو روزه فقط موقع دستشویی رفتن و غذا آوردن تو اتاقم میبینمش. نه ازم چیزی میپرسه و نه میاد اتاقم. سرش درگیر خودش و ابجیم.
بعد میگید به یه اندازه مارو دوست دارن؟ من واقعا سر در نمیارم این چه محبتی هست که ازش حرف میزنید؟
حتی تماس هاشو چک کردم. منو به اسم ذخیره کرده و ابجیم رو با اسم + جان سیو کرده.
واقعا چی بگم دیگه.بچه مورد علاقه مامانم نیستم با اینکه من اون بچه آرومه و خوبه هستم