2777
2789
عنوان

مادرشوهرم زنگ زد

| مشاهده متن کامل بحث + 12444 بازدید | 133 پست
نه اصلا نباید همچین کاری کنه چون اصن مقصر نبوده که بخواد دلجویی کنه ولی باید قشنگ صحبت کنه باهاش ...

من نمیگم ک دلجویی کنه 

گفتم یه موقعیت صحبت مهیا کنه اگه ایشون برن بیمارستان فکر نمیکنم هنسرشون رفتار زننده داشته باشن باتوجه به شخصیتشون 

و شاید فرصتی شد برای رفع کدورت حداقل حرفای همو بشنون 

شایدم غذارو زیاده روی گفتم نمیدونم 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام عزیزم، من الان تاپیکت رو دیدم خیلی نگران شدم برات😢

چند وقت پیش دیدم انگاری داری میگی افسردگیم داره بهتر میشه خیلی خوشحال شدم الان تاپیک های قبلت رو ديدم خیلی حالم گرفته شد،نذاذ این سکوت و اهمیت ندادنه ادامه پیدا کنه، خاهش میکنم هرطوری که خودتون راحتین تو هر شرایطی باهم دیگه حرفاتون رو بزنید،برای مثال میگم من خودم پیامکی یا مثلا موقع خواب که لامپ ها خاموشه خیلی راحت ترم برای حرف زدن تو این موقعیت که قرار می‌گیریم،چون خیلی درون‌گرا هستم و نمیتونم تو چشمای طرفم نگاه کنم. 

راستییی از مادر همسرت هم توقع نداشته باش همسرت رو نصیحت و هدایتش کنه،خودت دست به کار شو،شاید همین حرف زدنای کوچیک همه مشکلات رو حل کرد،اصلا شاید اگه همسرت یکم حرف زد همه اون چیزایی که تلمبار شده تو دلش رو بهت گفت شاید آروم شد. 

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ🌈
نه هست فردا میره

جلو مادرشوهرت با شوهرت صحبت نکن 

وقتی رفت برو خیلی با اعتماد به نفس  نه اینکه دعوا کنیا ولی خیلی با اعتماد به نفس باهاش درمورد همه مشکلات و دلخوریا صحبت کن  چون هم تایم گذشته ازش و وقتشه صحبت کنید

ببخشید میپرسم الان که قهرید کنار هم میخوابید یا مثلا غذا باهم میخورید؟  

نه هیچی. اصلا نگاهم نمیکنه

میگم که بیاید اینکار امتحان کنید،شور و انگیزت ببر بالا تو خونه مثلا یادمه یبار تایپیک گذاشتی اگه اشتباه نکنم غذای مورد علاقه همسرت درست کرده بودی خوشحال شده بود و اینا ، مثلا خونه گل بزار روی میز و به خودت برس برو آرایشگاه تو خونه آرایش کن و به خودت برس،اینا رو فقط برای اینکه همسرت بهت توجه کنه نمیگم کلا باعث اینکه خودتم حالت بهتر بشه و شور انگیزه بگیری میشه

یکاری که حالت خوب کنه و بهت انگیزه بده

نمیدونمانگار اونم دوست داره جدا شیم.وگرنه کنگره ترمیمی چه لزومی داره رفتنش. نه نمایشگاه انچنانی داره ...

احتمالا میخواد بزاره ببینیم خودتون دوتایی به چه تصمیمی میرسید،شاید قبلا اگه مشکلی پیش میومده مادر شوهرت کمک میکرده اینبار میخواد بزاره دیگه خودتون خوب تصمیم بگیرید

البته کمکشم کرد که بهتون زنگ زد دیگه بقیش سپرده به خودتون

نمیدونمانگار اونم دوست داره جدا شیم.وگرنه کنگره ترمیمی چه لزومی داره رفتنش. نه نمایشگاه انچنانی داره ...

دوست عزیز مهم نیست دیگران چی دوست دارن ،شما اگر زندگیت را دوست داری خودت باید مشکلاتت را حل کنی،به نظرم الان صحبت کردن هیچ کمکی نمیکنه و بهتره شما هم معمولی برخورد کنی و به روی خودت نیاری همسرت قهره اما زیاد هم پیگیر آشتی و صحبت نشو،بعضی اتفاقها نیاز به گذشت زمان دارن. در خصوص اینکه همسرتون گفته جدا بشیم هم فکر میکنم یک چیزی گفته که شما را بترسونه اهمیت نده ،اگر قصدش جدی هست خودش باید بره دادخواست بده و ... مطمئن باش چنین کاری هم نمیکنه.

بنظرم مادرشوهر خیلی کار درستی میکنه ک دخالت نمیکنه‌‌.شما شاید دوس داشته باشی ایشون با شوهرت حرف بزنه چون پس ذهنت اینه میره از شما دقاع میکنه

حالا تصور کن نظرش ب جدایی شماست

بازم دوس داری بره حرف بزنه یا دخالت تعبیر میکنی؟کلا هرچقد بتونید خانواده ها دخالت ندید بهتره ایشونم کارش درسته.هرچی باشه اونم دلش برا پسرش میسوزه اگر تصور کنه ب اون بد میگذره خب شاید خیلی نظرات یا تصمیما بگیره

سلام عزیزم 

من خیلی دوستون داشتم و تاپیک هاتون رو دنبال میکردم 

شما زن خودساخته و با شخصیتی هستین 

از ته قلبم واستون دعا میکنم 

خدا کمکتون کنه بهترین تصمیم ها رو بگیرین❤️❤️

ممنونم بچه ها از نظرهاتون همه رو خوندم. ممنونم واقعا دلگرمی بهم میدین.

امشب حرف زدیم یعنی من حرف زدم و سعی کردم محبت امیز باهاش حرف بزنم ولی نتیجه این شد که کلا نسبت به زندگیمون دلسرد شده و از اینکه بارها بهم شانس مجدد داده پشیمونه و تو ذوقش خورده و گفت یادش نمیاد چی تو من دیده که خواسته باهام ازدواج کنه و گفت که الان دقیقا نمیدونه چی از زندگی میخواد.

در نهایت تصمیم بر این شد یه مدت باهم حرف بزنیم و تا حد امکان همدیگه رو نبینم تا تکلیفمون(بیشتر اون) با زندگی و احساساتمون روشن شه.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز