2777
2789

ده سالم بود که مادرم برای قهر رفت و تنها برادرم تنها هشت سال داشت قهر به دلیل اعتیاد پدر و خرجی نیاوردن به خونه مادرم خیلی صبوری کرد ولی رفت که درست بشه ولی نشد این مدت من و برادرم در کنار مادربزرگ و پدربزرگ پدری بودیم خیلی خوب بودن خییییلی بعد چندسال مادر طلاق غیابی گرفت چون اصلا پدرم نه دنبال مادر رفت نه دنبال کار طلاق .گذشت و اعتیاد پدرم بیشتر شد و تمام وسیله های خونه رو فروخت و میداد هرویین دود میکرد گذشت و پدربزرگم طاقت نیاورد و پدرمو زندان انداخت براش مواد زیاد خرید و جاسازی کرد تو خونه مامور اومد گرفت و بردنش حالا دیگه منو پدربزرگ و مادربزرگ و برادر عزیزم در کنار هم واقعا خوش بودیم خبر از مادر نداشتیم یه مدت بعد پدرم پیغام داد که پدربزرگم بهش رضایت بده بیاد بیرون اونم از شهرمون می‌ره و هیچ وقت نمیاد سراغمون پدربزرگم قبول کرد و آوردش بیرون .یه شب پدرم اومد منو داداشمو دید و رفت.... کلاس اول راهنمایی بودم سال 84 پدربزرگم فوت کرد بد بود چون مثل پدرم بود ولی خدارو شکر مادر بزرگ بود از جون و دل برای منو برادرم مایه می‌داشت خیلی مهربونه بود همه چیز در اختیارمون می‌ذاشت هم محبت هم لباس طلا دوچرخه کامپیوتر هر چیزی که بخوایم در کنارش کلی آشپزی و خونه داری و آقا بودن به منو برادرم یاد داد خداوند روحشو شاد کنه اما داد از دست روزگار.... 

که مادر بزرگ عزیزمو از دست دادم من 18سالم بود و برادر 16 

برادرم ترک تحصیل کرد و منم برای کنکور شرکت کرده بودم رتبه آوردم ولی ول کردم همه رو 

19سالم بود که از روی نادانی واقعا نادانی ازدواج کردم با یه پسر زور گو و قلدر یه دونه پسر با پنج تا خواهر و یه مادر فوق العاده بد خیلی بدجنس هیچ وقت حلالش نمیکنم

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

2804

موقع ازدواج با اون آقا همه چیز زوری بود چون یک ماه باهاش دوست بودم بعد اون گفت باید باهام ازدواج کنی مخالفت کردم می‌گفت منم به تمام خانوادت میگم که باهام بودی و با رفیقامم بودی منم ترسیدم ولی ای کاش نمی‌ترسیدم و به برادر و پدرم میگفتم که جریان چیه خانواده مخالف بودند ولی سکوت من که از ترس بودو میدیدن فکر میکردن که راضی ام رضایت دادن و من شدم یه عروس زیر دست مادر و پسر عقده ای بعد عقد منو تو خونش نگه داشت منم دوباره سکوت در مقابل نارضایتی خانوادم و اونها فکر میکردن که من خوشم میاد وایسم آخ از ترس نابجایی من😔

بعد عقد تقریبا سه چهار ماه بعدش برام عروسی گرفت روز قبل عروسی یه کتک مفصل خوردم به خاطر این گفتم برم قبل عقد خانوادم و ببینم روز بعد با صورت کبود رفتم زیر دست آرایشگر خدا شاهده زیر دستش بغض بود تو وجودم نه شوق بعد عروسی دوباره همون خونه مادرشوهر بودم تو اتاق خیلی اون مادرش اذیتم میکرد نمی‌داشت برم خونه پدرو مادرم و ببینم پسرش هم اذیتم میکرد مدام تعصب شدید می‌گفت تو باید فقط با مردای فامیل بگی سلام دیگه نگو خوبی و فلان .یه بار قبل این حرفش با دامادشان سلام کردم بعد گفتم شما خوبید خوانواده خوبن وای منو با لبخند کشوند تو اتاق مفصل کتکم زد دیگه از اون روز فقط احوال پرسیم سلام بود.چیزی به اسم بازار نبود تفریح نبود در مقابل کتک هاش بود و رفتار بد مادرشوهر من بود

یه روز صبح مادر شوهرم باهام دعوای بدیو شروع کرد و شروع کرد فروش دادن به خودمو مادرم تحمل نیاوردم یه لیوان روی طاق پنجره بود برداشتم محکم زدم به لبه طاق پنجره شکستم و کشیدمش رو رگم بار اول هیچی نشد بار دوم محکم تر کشیدم رگم پاره شد هیچ استخوان دستموهم دیدم خدا شاهد وگواهمه

پدرشوهرم نرفته بود سرکار از صدای شکستن لیوان اومد اتاق دید منو باگریه منو بردن بیمارستان اینوهم بگم که پدرشوهرم فوق‌العاده از مادرشوهرم ترس داشت اون زن یه شیطان بود دستمو دوبار عمل کردن تا خوب شد ولی جاش همیشه باهامه 

تواین مدت خیانتش برام رو شد اون هم نه یکی و بعدهم فهمیدم که شیشه می‌کشه وقبلش قرص ترامادول و متادون مصرف داشته یه روز پدر شوهرم که شاهد بود من چقدر کتک می‌خورم و اذیت میشم رفته بود پیش پدرم ودقیق عین همین جمله رو گفته بود گفته بود آقای فلانی بیا دخترتو نجات بده

پدرم اومد منو نجات داد 😪

افتاد دنبال کارای طلاق من و تو این مدت هم شروع کرد به ترک کردن با دارو خدارو شکر 13 اسفند 93 طلاق گرفتم خدارو هزار مرتبه شکر بچه ای هم ازش نداشتم همین که طلاق گرفتم

چندتا خواستگار برام پیدا شد الان 21 سالم بود و تازه زیباییم داشت خودشو نشون میداد یکی از خواستگارام بیشتر اصرار میکرد نمی‌دونم چرا ولی بازهم خامی کردم و جواب بله دادم و ازدواج دومم بعد 4 ماه اتفاق افتاد حالا خانواده همین شوهر الآنم فوق العاده مهربون و خوش اخلاق خییییییلی دوسم دارن از مادرشوهر تا پدرشوهر از خواهر شوهر تا برادرشوهر و خانواده های درجه دو و سه و... اما متاسفانه

2809
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   sormeh75  |  11 ساعت پیش
توسط   sisijoonm  |  8 ساعت پیش