کسایی ک توو جریان تاپیکای قبلم هستن میدونن ک خیلی عذاب کشیدم اواخرع نامزدی سر دخالتای خواهر شوهر و حماقتع همسرم ک دهن بینع خواهرش بود با کلی وساطت اطرافیان و حفظع ابروی خانوادم ازدواج کردیم بهترین مراسمو سالن و ارایشگاهو ... رو برام گرف . از دستو پام بوسید ک دیگ تکرار نمیکنه کاراشو و منم بهش فرصت دادم و خداروشکر حدود دوماهه ازدواج کردیم خطایی نکرده محبتش روز ب روز شدیدتره. الان یه اتفاقی افتاده میخوام براتون بگم و شما راهنمایی کنید
من از همه جا بیخبر نگو ماشین خریدیم خواهرع همسرم تا جلوی در اومده اما داخل نیومده حتی ماشینو ببینه خیلی حسادت داره ب زندگیم و یسری کارا ک به قلبع شوهرم اومده . همسرم میگه دیگ شناختمش و اینک قبلا هم باعث بهم خوردنه زندگیم میشد. من از دنیا بیخبر صبح خواب بودم از خواب پاشدم دیدم خواهرش بهم پیام داده از خدا بترس منو داداشمو جدا کردی ... دو رووی دو بهم زن!!!! نگو ب شوهرم زنگ زده شوهرمم محل کارش دادو بیداد دعوا با این ک از زندگیم بکش بیرون تو فقط حسادت توو وجودته خلاصع بحث کردن منم از دنیا بیخبر . ادامشو توو نظرات می تایپم