سلام من عقدم ۲۱ سالمه .امشب مادر شوهرم زنگ زد که بیا خونمون منم ب رسم احترامی که گزاشته بود پاشدم رفتم .
نشسته بودیم . اینو بگم مادر شوهرم با ی دختری از شهر دیگه دوست هست که باهم خیلی خوبن و صمیمی ان مادرشوهرم ۵۵ سالشه دختره ۳۰ سالشه
بعد دراومد گفت میخام ۱۰ روز برم خونه اون دختره بمونم .خاله شوهرمم گفت منم میخام برم خونه دخترم بندر عباس. شوهر منم به حالت عصبانیت گفت خاله میخاد بره خونه دخترش تو میخای بری کجا پدر شوهرمم گفت خب اونم دخترمونه .
منم ب شوخی گفتم اگه اون دخترتونه منو جاریم چیتونیم دختر تون نیستیم ؟
مادر شوهرم دراومد گفت که ن شما عروسامین .
منم خیلی ناراحت شدم و بم بر خورد . ینی اون دختر غریبه مهم تر ع ماست؟
و سر سفره شام چیزی نخوردم و سریع برگشتم خونمون
شوهرم همون موقع متوجه شد من ناراحت شدم فهمید خطا از مادرشه و جلو من به رو خودش نیورد و وقتی ازم سوال کرد دلیلشو پرسید گفتم
دراومد گفت بیا برو ننه منو بُکُش از دستش راحت شو اون بات شوخی کرد تو ظرفیت نداری .
میخام بببنم تقصیر من بوده؟؟؟؟
چیکار کنم