بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نمیدونم والا من به اندازه خودم میخورم ولی کلا مادرشوهرم دوست داره من با باد هوا زنده باشم خونه خودمم چیزی بخورم اذیت میشه مثلا بفهمه من میوه دوست دارم همش میگه میوه ضرر داره نخوریا یا من کم خونی شدید دارم بارها به شوهرم گفته جیگر نخریا ضررداره یه بارم نمیدونم چرا به شدت ضعف داشتم شام جایی دعوت بودیم یه پرس غذام کامل خوردم مادرشوهرم هی منو نگاه میکرد میگفت من یه پرسم نتونستم کامل بخورم هر یه لقمه که میبردم سمت دهنم این نگام میکردم برگشتنیم چون شوهرم میدونست چندروز ضعف دارم حالم خوب نیست شیرموز و آب طالبی خرید برام مادر شوهرم هی نگاه میکرد به خوردنم جوری که معذب شده بودم
اره باید کم خورد من همیشه کم میخورم میگم رژیم دارم ولی اون یکی جاریم البته راستم میگن وقتی میره خونه خودش پشت سرش میگن واییی چقدر میخوره بدبخت علی پسرم باید همش کار کنه چیزی بخره این بخوره بعد یک روز پدر شوهرم باهاش رفته بود شهرستان میگفت فلانی تا اینجا یه کارتون بیسکویت خورده همش میخورده
یا خود خدا🤔😑😑😑😕😪😪😶😶😶من و محو کردی تو افق خیرم به دیوارچرا اینطورن؟؟؟
به خدا عجیبن اصلا یعنی جوری بیان خونم همه چی قایم میکنم نه اینکه نیارما براشون میارم ولی انقدی میارم که فکر نکنن تو خونه فقط میخورم یا برم خرید ازونجا برم خونه مادر شوهرم همه چی میذارم تو ماشین نمیبرم بالا که نبینن شاید باورت نشه ما حتی قهوه خوردنم ازشون قایم میکنیم چون یه بار دیدم قهوه میخریم تا چند وقت میگفتن قهوه ضرر داره و فلانه یا اوایل مادرشوهر منو میکشید کنار میگفت هرروز برنج نپز منو ببین هفته ای یه بار میپزم تازه خودمم نمیخورم فقط واسه شوهرم میپزم