اگه خودشون خرج کنن خب باز آدم میگه پول خودشون برداشتن اما خانواده شوهر من نه تنها کمک نمیکنن از ما ام میخوردن آخرشم همه پولا رو ننش جمع میکرد میبرد حتی اونایی که برای من بود فک کن عین یه مهمون میومد آخرم همه چی جارو میکرد میبرد یبار بهش گفتم برگشت گفت به منو پسرم مربوطه باورت میشه پولایی که عیدی من بود توان باید با شوهرت حرف بزنی که از الان بگه اون پولا برای شماست
شوهر من از دسته گل خواستگاری تا همین الان ک شیش ماهه عقدیم خودش داده
الانم برای عروسی اصلا براشون مهم نیس کی میشه
هروقت شوهرم پول داشت عروسی بگیره
یه ادم های متظاهری هستن ک دلم بحال خودم میسوزه
عزیزم نمیخوان بگیرن، خانواده شوهر من ۳ سال منو تو عقد نگه داشتن، دوسالش به خواست خودم بود ولی یکسال آخر رو هر ماه یا هر هفته میگفتیم عروسی و نمیگرفتن
و چه حرفها و تهمت هایی که بهم زدن تا که عروسی نگیرن
و تو این مدت ۳ سال که ما عقد بودیم برای دوتا برادر شوهرم بعد از ما زن گرفتن، یکیش رو خرج عقد و عروسیشو دادن و طلاهای زنش و خرج خونه، اون یکی رو هم خرج عقد و خریدهاشو، و به ما میگفتن نداررریم ندارررریم
خودت و شوهرت یه فکری بکنید، ما که ته اش کارمون به دعوا افتاد و پدرم میخواست پدر شوهرمو بکشه😂
از آخرم خودم رو حسابم ۳۰۰ و خورده ای وام گرفتم دادم شوهرم تا کارهاشو پیش ببره
و الان در اول ازدواج به شدت زیر قرضیم
اونا اگه بخوان خرج میکنن، نمیخوان که نمیکنن
انقد هی حرف شو عوض کرد از اول گف من پول پیش خونه رو میدم آخر نداد
شوهرم ماشین فروخت اونم چون پولمون کم بود ی خونه معمولی گرفتیم
الانم هیچی به هیچی
بیشتر دلم واسه مامان و بابام میسوزه
وقتی همه کار میکنن خب دلشون میخواد اونا هم مثه بقیه یه کاری بکنن
دقیقا به منم گفتن بفروش طلاهاتو
منم شاغلم و واقعا خیلی تو زندگی کمک شوهرمم، الان نصف پول ماشینمون من دادم، کلی وام گرفتم بهش دادم، ازش پولی نمیگیرم، تو خونه بابام با نصف قیمت نشستیم، جهاز آوردم
ولی اون خاک برسرا هیچ نکردن😅😅
هر جا هم میشینن میگن عروسمون فلان و بهمان
البته ناگفته نماند که آبرو برای پدر شوهرم نموند،اون یکی عروسشم که کلی خرجش کردن ناراضی ازشون و شوهرش رفت پدر شوهرمو کتک بزنه😂
و یه حادثه ای هم براش پیش اومد که باید هر چی پول خرج ما نکرد رو اونجا خرج کنه
همه اینها دوماه بعر عروسیم اتفاق افتاد
کلا خدا خوب جوابشونو داد ، دلم خنک شد
