2777
2789

زده شدم روحم خسته شده از شوهرم از خانوادش از زندگیم دلیلشم رفتارهای خودشونه از بس پرو هستن از بس از هیچی خجالت نمی‌کشن از اولش بگم من وقتی عقد کردم با این آقا دوماه بعد من خونشون و کوبیدن از نو بسازن همه وقتشون همه پولشون و گزاشتن اونجا مثلا تو مراسمات عید اینا از من انتظار داشتن درک کنم و چیزی نیارن ولی من از مجردی آرزوم بود مثلا شب یلدا برا عروس هدیه اینا میارن گفتم نه من دلم میخواد با هزار منت یه چیزایی آوردن بعد مامانش به من میگف والا آدم با این چیزا خوشبخت نمیشه منظورش این بود از ما نخواه میخواستم سرویس طلا بخرم هر وقت گفتم گفتن ما حرف نزدیم که طلا بخریم به شوهرم گفتم مگه حرف میزنن به زور قایمکی شوهرم یدونه سرویس 17گرمی خرید بعدا فهمیدن گفتن چرا خریدی براش به ما قرض می‌دادی لازم داریم تو ساخت خونه اونم وام برداشت برام‌خرید 


هستین بقیشو بگم دلم داره می ترکه🥺🥺🥺🥺🥺😔😔😔

خب که چی مثلا ؟!«»

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

منم ازدواج اولم همینجوربود .خانواده ی احمق تر از خودش هیچ غلطی نمیکردن برام .عروسیمم چون خودم سرویس بدل نخریدم بندازم بهشون بر خورده بود که چرا آبرو داری نکردم پیش فامیلشون

یه نفر فکر میکرد ایران ارث جدو آبادیشه ،بحرین و شوهر داد،یه نفرم ۸ سال تو جبهه جنگید تا ذره ای از خاک ایران دست اجنبی نیوفته ❤برایتان اینگونه آرزو میکنم: آن زمان که خداوند در محشر بگوید چه داشتی ؟حسین (ع)سر بلند کند و بگوید حساب شد .مهمان من است 💔🥲 خدای مهربونم ممنون که پسرمو سالم تو بغلم گذاشتی ❤️

حالا اینا بماند

یک سال و نیم نه حرف از عروسی میزدن نه خونه

پدرشوهرم اوایل هر جا مینشست میگف خونه میخرم براشون خونه نگرف که هیچ بعد برگشت گف پول رهن خونه رو من میدم آخرش نداد شوهر گیجم ماشینشو فروخت پول رهن و داد بعد کف پول میدم در حد 250تومن ماشین بخر یدونه پراید چیزی اونم به شوهرم میگم پس می ماشین میخری جواب تمیده همش امروز فردا همش امروز فردا فقط بلدن نقشه بکشن

خب که چی مثلا ؟!«»

همش باباش مامانش خودش میگفتن عروسی نگیرین همینطوری برین سر خونه زندگیتون قیامت کردم گفتم جدا میشم و جهازم نمیارم اگه بمونم دعوا حسابی کردم بعد گفتن میگیریم اول خونه رهن کنیم بعدش الان یه خونه رهن کردیم همش شوهرم میگه سماور خریدی ماکروویو خریدی فلان چیز خریدی خیلی پرو همش از من انتظار وسایل داره هم خودش هم خانوادش منم میگم نه مکه تو خونه داری ماشین داشتی فروختی به چیه تو باید ماکروویو بیارم تو ارزش آوردنشو نداری این مدلی حرف نمی‌زند ولی از بس پروعه از بس بی فرهنگه باید اینجوری حرف زد

خب که چی مثلا ؟!«»

یبار اوایل خونه بود جهاز نبرده بودم هنوز اونقدر گف آخرش داد زدم از خونه زدم بیرون برگشت گف غلط کردم فلان ولی بازم همش میگه فلان چیز خریدی باور میکنین از وقتی با این آدم ازدواج کردم فشار خون گرفتم تپش قلبم می‌ره رو 150قرث اعصاب میخورم از دست خودشو خانوادش خیلی خستم🙁🥺

خب که چی مثلا ؟!«»
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792