من باهمسرم اختلاف داشتم اماحاددنبود نمیخاستمش گفتم طلاقم بده گفت نههه مهریتم بالاس دوستت دارم نرو تااینکه اختلافمون بیشترشد وکمتربهم توجه میکرد منم ازسرحماقت خیانت کردم بهش الان ازوقتی فهمیده سرزنشم میکنه جلومادرم بهم فحش داده بارها حقیرم کرده منم گفتم عزیزم حق باتویه من نبایدخیانت میکردم غلط کردم ی روز میگه بیشرف بدذات ی روز میکه دوستت دارم
منم میخام طلاق بگیرم ی روز میگ برو ی روز میگ نرو تنهام فقط گفتم حلالم کن
دوست داره پیشش بمونم بچه بیارم براش و اگه چیزی گفت یوقت من تحمل کنم همیشه و درمانش کنم
گفتم نمیتونم ...