من یه روزی دوس داشتم هر چه سریعتر ازدواج کنم...
همه چی تموم بودم، بهترین تحصیلات، بهترین خانواده، وضع مالی عالی، مستقل، ظاهر خوب و مناسب
ولی از هول حلیم افتادم تو دیگه
یه پسری اومد جلو و ابراز علاقه کرد و برای بدست آوردنم جامه درید
از خودم پایینتر بود
عاشقش شدم زود بله رو گفتم
الان بدبختم کرده، کتکم میزنه و میگه میخوام یه زن دیگه بگیرم
فکر نکنین این چیزا خیلی ازتون دوره، منم همینطوری فکر میکردم ولی سرم اومد
از بیرون به زندگیم نگاه کنی بینقصه ولی توش اصلا قابل گفتن نیست
حالا چیکار کنیم که یه انتخاب درست داشته باشیم؟
از منی که طعم تلخ انتخاب اشتباهو چشیدم به شما نصیحت
به پدر و مادرش به خونوادش باااا دقت نگاه کنین، هیچ اعتماد الکیای نباشه، ببینین پدر مادرش چه تروما و آسیبی میتونستن با رفتاراشون تو بچگی بهش زده باشن، رفتار اونا با هم چطوریه، این خیلی مهمه، خیلی خیلی خیلی
چون سرنوشت شما درست مثل مادرشوهرتون میشه، شوهرتون بصورت ناخودآگاه همون رفتارهای خونوادشو با شما خواهد داشت
من بیخود اعتماد کردم چوبشم خوردم
شما نکنین
برای هر کسی که متنو تا اینجا خونده آرزوی خوشبختی دارم♥️