حتی رو زندگی بچه هاتم اثر منفی میذاره🙂
مث بابای من که الان دوهفته اس در به در کل شهرو زیر و رو کرده تا میوه دلخواه مادرش یعنی مادربزرگم رو بخره اون وقت ما تو خونه سیر نداریم
امروز صبحم رفته اون میوه رو بخره چون نایابه هی میره مغازه های مختلف بلکه داشته باشن
من پیاده رفتم سیر بخرم بماند که چون مغازه بسته بود هی رفتم خونه و از کوچه پس کوچه ها رد شدم همسایه مونم منو دید افکارش سنتیه جوریه که ممکنه واسم حرف دربیاره بگه معلوم نیست دختره کجا میرفت و فلان .
حالا اینکه هیجی نیست مادربزرگم بدش میاد ما با ماشین خودمون دسته جمعی بریم مسافرت ،بعد معلوم نیست به بابام چی میگه و چجوری مخشو میزنه کهه بابام حاضر نمیشه ما رو ببره مسافرت
تو یکی از شهرای اطراف خونه داریم که هرازگاهی چندماه یبار فقط یک یا دو روز میریم اونجا میمونیم
اون وقت بقیه فامیلا کلیدای خونه مارو میگیرن میرن تو اون خونه مون یه هفته کیف میکنن
ولی ما بخاطر مادربزرگم هنوز نرسیده باید برگردیم ....
بخاطر همینه مامانم خیلی بدش میاد من با پسری که مظلومه و تحت سلطه مادرشه ازدواج کنم