2777
2789

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

این قضیه رو یکی از دوستام برام تعریف کرده و مربوط به دوست دوستم میشه.

دختری بود به اسم … که اتفاقی با پسری آشنا میشه. پسره دانشجوی پزشکی بوده و یه دل نه صد دل عاشق دختره میشه. دختره هم اونموقع معماری میخونده. انقد میره و میاد تا دل دختره رو بدست میاره. جفتشون شبیه هم بودن. یه کاپل شیک و پیک و سالم و باهوش و اهل درس و کار.

رابطشون واقعااا خوب بوده و ازونا که با هم ورزش میکردن، درس میخوندن و خوش میگذروندن.

جفتشون هم تحصیلات و جایگاه اجتماعی براشون مهم بود. پسره خیلی خوشتیپ بوده و دخترای دانشکدشون بهش پیشنهاد میدادن. دختره هم خیلی خوشگل بوده و از یه خانواده اصیل با وضع مالی تقریبا خوب.

میگذره و بنا به دلایلی تصمیم میگیرن توافقی و دوستانه بعد ۱ سال جدا شن با اینکه عاشق هم بودن. ولی پیش رفتن شرایط و گذشت زمان فقط اوضاع رو بدتر و وابستگیشون رو بیشتر میکرد.

یکمشو میذاشتی حداقل

برای همه آرزوی آرامش دارم  ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوش‌ترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادق‌ترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربون‌ترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قوی‌ترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغ‌ترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همه‌ی این‌ها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید

سالها میگذره دختره مهاجرت میکنه تحصیلی و دوباره برمیگرده ایران و تو یه موقعیت شغلی خوب کار میکرده. ولی همچنان رفت و امد داشته خارج از کشور هم. تو یکی از این پروژه های کاریش با یه آقایی آشنا میشه و خلاصه ازدواج میکنن. از اون ازدواج یه پسر ۴ ساله و یه دخترکوچکتر داره. 

اون طرف قضیه هم عشق دختره که پزشکی میخوند تخصصش هم گرفت و الان جراح مغز و اعصابه. ولی انگار هنوز مجرده. ولی اینو میدونیم که با کسی ازدواج نکرده. 

شوهر دختره هم وضعیت مالی و اجتماعی خیلی خوبی داره و مرد خیلی خیلی خوبیه. واقعا اینا هم یه زوج محترم و شیک و باکلاسی هستن. 

نمیدونم ولی احتمالا اون پسره هم که الان جراحه حسابی کارش گرفته و تو موقعیت خیلی خوبیه.

چند وقت پیش متوجه یه مشکلی تو پسرشون میشن. پیش دکترای مختلفی رفتن ولی انگار جوابی که باید میگرفتن رو نگرفتن. 

تا اینکه از طریق یکی از دوستای شوهرش همین جراح مغز و اعصاب که میشده عشق قبلی دختره رو پیدا میکنن. درواقع اونا معرفیش کرده بودن.

دوست من که وقتی اسم و فامیل دکتره رو میشنوه میشناستش تصمیم میگیره دفعه اول تنها و بدون شوهرش بره. وقتی وارد اتاق دکتر شد میگفت دکتر خشکش زده بود و نمیدونست چی باید بگه. دوست منم بغض کرده بوده و سلام داده. پسرشو تو ماشین خواهرش گذاشته بوده جلوی در مطب. هیچی خلاصه صحبت میکنن و مشخصا حال جفتشون خیلی خوب نبوده و حس عجیبی داشتن. دختره میگه من بی دلیل اینجا نیومدم. تو رو به ما معرفی کردن. و اونجا میگه که یه پسر داره و بیماری پسرشو میگه. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792