نشسته بودم تو پارک نزدیک خونمون پارک بزرگیه منم تنهایی پکورا و چای و قند و میوه و تخمه و بسکویت و کیک برده بودم چیدم تو سفره گفتم مگه خودم دل ندارم به شوهرمم گفته بودم بیاد قرار بود شاگردش که ساعت 7میاد اونم بیاد پیش من من ساعت 6رفتم نشستم سفره چیدم داشتم واسه خودم چای میریختم و میوه پوست میگرفتم یه پسر بیست ساله بیست دو ساله ایی اومد کفششو در اورد نشست پیشم گفتم اقا گمشو برو گفت خوبه که دیگه تنها نیستی یار داری منم نه گذاشتم نه برداشتم زنگ زدم صدو ده پسره خواست فرار کنه گوشیشو گرفتم گفتم وایسا صدو ده بیاد یعنی درجا گوشیشو از رو زمین برداشتم گفتم صدو ده بیاد صدو ده اومد گفتم من بابت مزاحمت شکایت دارم و دوتا پیرمردم شاهد بودن و امضا کردن پسره رو بازداشت کردن گفتن بیا پاسگاه
خدا قشنگ میچینه؛❤️🌱”در کنار ساحل قدم میزدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد.جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم، نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است.با خودم فکر کردم در زندگی چند بار چیزهای بیارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم، دیدم که چقدر بیهوده بوده است!ولی آیا اگر به سمت آن شی بیارزش نمیرفتم، واقعاً میفهمیدم که بیارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم! جواب کامنت های منفی رو نمیدم 🦋🌱
😂 پسره بچه سال بوده یه گهی خورده تو ببخش این بعدا براش سوء سابقه میشه
همونم که میگن، نگاهِ ظاهرش نکن...! تدریس زبان متوسطه اول و دوم، پایه ی قوی و گرامر اصولی😍😁 بهم پیام بده اگر دوست داری زبانت پیشرفت کنه و نمره 20 بگیری..🤗 قیمت هر جلسه کلاسم خیلی کمه🙄
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
همونم که میگن، نگاهِ ظاهرش نکن...! تدریس زبان متوسطه اول و دوم، پایه ی قوی و گرامر اصولی😍😁 بهم پیام بده اگر دوست داری زبانت پیشرفت کنه و نمره 20 بگیری..🤗 قیمت هر جلسه کلاسم خیلی کمه🙄
خدا قشنگ میچینه؛❤️🌱”در کنار ساحل قدم میزدم و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجهم را به خود جلب کرد.جلوتر رفتم تا به شی درخشان رسیدم، نگاه کردم دیدم یه قوطی نوشابه است.با خودم فکر کردم در زندگی چند بار چیزهای بیارزش من را فریب داده و من را از مسیر اصلی خودم غافل کرده است و وقتی به آن رسیدم، دیدم که چقدر بیهوده بوده است!ولی آیا اگر به سمت آن شی بیارزش نمیرفتم، واقعاً میفهمیدم که بیارزش است یا سالها حسرت آن را میخوردم! جواب کامنت های منفی رو نمیدم 🦋🌱
وسایلمو جمع کردم به شوهرم گفتم شوهرم گفت رضایت ندیا اگر رضایت بدی دفعه بعدم هرچی سرت اومد مقصر خودتی پلیس ها گفتن این چیزی نیست خانم رضایت بده گفتم نه پرونده سازی بشه بفرستین دادسراه من رضایت بده نیستم پسره گریه گفت مادرم نگرانم میشه گفتم من رضایت نمیدم و سر شکواییم هستم شوهرم اومد رسید پسره گریه همه موضوعو به شوهرم گفتم شوهرم دعوا شد با پسره فقط دستشو گرفتم نزنتش مام پرونده سازی کردیم و گفتن بهتون اطلاع میدیم