2777
2789
عنوان

داستان ترسناک و واقعی ترسو ها نیان

1790 بازدید | 82 پست

سلام دوستان این داستان قسم میخورم که واقعیه و برای خواهرم پیش اومده و پیش میاد گاهی و اینکه اولا ما خیلی میترسیدیم ولی بد 17سال دیگه عادت کردیم و از قبل تایپ نکردم صبور باشید و اگه من افلاین شدم بدونین که همسرم اومده شام میخورم 😋😋😋خب جمع شید باید 

محکم باش، پشت آرزو هات خدا ایستاده '✨️

گذاشتی بلایک

یک عدد کنکوری ۱۴۰۴ هستم😁شمالی ام😍خانم روانشناس آینده 😄ی دهه هشتادی با آینده نامعلوم🙂دلم میخواد  مهاجرت کنم🙁هر جا تاپیک در مورد رشته روانشناسی و مهاجرت دیدین منم تگ کنید😉خوشحال میشم از تجربیاتتون استفاده کنم😊اصولا ادم منطقی هستم و با هر کس ب اندازه شعور و شخصیتش رفتار میکنم پس اگه رفتاری دیدی ک ناراحت شدی ریشه اش رو در خودت جست و جو کن☺️😊خوشحال میشم ی صلوات مهمون دلم کنی برای رسیدن ب هدفام منم  براتون دعا میکنم😍🧡

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



منم لایک کنین لدفا

نهایتا دل به جایی می رسد که دو راه بیشتر ندارد:یا باید خون شود یا سنگ.‌‌‌‌‌‌‌     وَتَنَت وَطَنَم...♡🥰A♡                            تو نیمِ دیگر ِمن نیستی تمام منی...A    

خب داستان از اونجایی شروع شد که خواهرم ب یکی روستاهایی اطراف شوهر کرد و کم سن بود پیش خانواده شوهرش زندگی میکرد شوهرش هم سرباز بود و همیشه خواهرم تنها تو اتاقش میخوابید وقتی حدود دو سه ماه از زندگیش میگذشت که متوجه یه چیزای شد اینم بگم خونه پدرش شوهرش اینا قدیمی بود و دستشویشون تح حیاط خلاصه خواهرم ب مادرم زنگ زد یه رو گفت که وقتی داشتم میرفتم دستشویی دیدم یکی پشت بام نشسته و پاهاش انداخته داشت پاهاش تاب میداد و پاهاش مثل پای اسب بود سم داشت خواهرم فکر کرده بود همسایه است و اصلا نمیدونست که جن ها سم دارن و مادرم گفت عیبی نداره حتما همسایه بوده و چکمه پوشیده تو اشتباه دیدی و ما واقعا نگران خواهرم بودیم ادامه دارد

محکم باش، پشت آرزو هات خدا ایستاده '✨️

و باز خواهرم چندین بار دید ایندفعه فهمید که چیه و ترسیده بود واقعا خیلی وحشت داشت و موضوع رو با خانواده شوهرش در جریان گذاشت و خیلی تعجب داشت که کاملا اونا میدونستن و میگفتن یدونه جن کافره و اذیتمون میکنه و خواهرم وقتی حقیقت رو فهمید گفت که باید از اون خونه بریم و بد یه مدت که سربازی شوهرش تموم شد و خواهرم حامله بود اونا کوچ کردن و چند کوچه اون طرف تر رفتن و خلاصه این کافره خیلی پدرشوهرش اینا اذیت میکرد جوری که دوتا از برادر شوهراش رو نزاشت سرسامون بگیره و پیش هزاران دعا نویس و اینا رفتن 

محکم باش، پشت آرزو هات خدا ایستاده '✨️

اره پاهاش رو تاب میداده

ادامه نداره


یک عدد کنکوری ۱۴۰۴ هستم😁شمالی ام😍خانم روانشناس آینده 😄ی دهه هشتادی با آینده نامعلوم🙂دلم میخواد  مهاجرت کنم🙁هر جا تاپیک در مورد رشته روانشناسی و مهاجرت دیدین منم تگ کنید😉خوشحال میشم از تجربیاتتون استفاده کنم😊اصولا ادم منطقی هستم و با هر کس ب اندازه شعور و شخصیتش رفتار میکنم پس اگه رفتاری دیدی ک ناراحت شدی ریشه اش رو در خودت جست و جو کن☺️😊خوشحال میشم ی صلوات مهمون دلم کنی برای رسیدن ب هدفام منم  براتون دعا میکنم😍🧡

بدش انقدر پیش دعا نویس های مختلف رفتن همه یه حرفو میزدن اینکه مادرشوهر خواهرم تو جوانیش اب داغ ریخته زمین و بچه های اونو کشته و اونم میخواد انتقام بگیره خیلی اذیتشون میکرد یه رو تو ظاهر گربه میره  میو میو میکنه سرو صدا میکنه پدرشوهرش دنبالش میکنه تا بزنتش تا تویله میره درو که باز میکنه وارد بشه قشنگ با چشاش میبینه که تبدیل شد ب یه ادم و یه سیلی محکم میزنه ب پیره مرد و همون جا از هوش میره و روز ها میگذره 

محکم باش، پشت آرزو هات خدا ایستاده '✨️

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

غسل جنابت

mopiskssh | 7 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز