ما پارسال حدود ۶ ماه باهم زندگی کردیم و سر جریانایی که پیش اومد (چند موردش توی تاپیکام هست) شب عید وسایلمو جمع کردم اومدم و الان هنوز خونه بابامم
چون هر دو ازدواج دوممونه با واسطه گری خانوادهها و روانشناس طلاق نگرفتیم (با اینکه من مهریه اجرا گذاشتم ولی بعدش رفتم پروندهشو بستم)
حالا شوهرم طبقه بالاشونو آماده کرده که بریم زندگی کنیم دوباره
بچهها من خیلی میترسم دوباره باهاش برم زیر یه سقف
از طرفی میگم دیگه اونجا پیش مامان باباشه و دیگه دعوا درست نمیکنه و صداشو بالا نمیبره چون مامان باباش پیرن و حرص میخورن از طرفی میگم پارسال محلهمون بد بود و چون شوهرم از یه محله خوب اومده بود همش غر میزد و ناراحت و عصبی بود حالا میره دوباره پیش پدر مادرش چون وابستهشون هم هست آروم میشه از طرفی چون به مرغاش وابسته بود همش میخواست مرغاشو بیاره یا خودش بره پیششون که خونهشون بودند ولی هر دو تا مرغش مُردن دیگه مرغ نداره
چکار کنم به نظرتون؟