امشب فهمیدم فامیلامون و خانواده ام همه جمع شدن خونه ی داداشم شب نشینی فقط به من نگفتن
من و مامانم و داداشم تو یه ساختمونیم یهو دیدم صدا میاد رفتم راهپله دیدم دارن میرن مات و مبهوت موندم همینجوری گفتم شما همتون اینجایید به من نگفتین بعدم گفتم واقعا که رفتم بالا همه پوزخند زدن فقط تا خود الان داشتم گریه میکردم
بعدش دختر خاله ام پیام داد ما هماهنگ نکرده بودیم شانسی جمع شدیم به پسرت گفتیم مامانت کو گفت خونست اون به تو نگفتنه گفتم همیییینننن؟! به بچه میگفتین به مامانت بگو بیاد یا یه پیام میدادید