ترسناک ترین اتفاق که براتون اتفاق افتاده

من عصر فهمیدم مامانم سرطان سینه داره از نوع بدخیم😓😓😓😓😭😭😭

آنقدر عصر داد زدم مامان مامان بلند بلند گریه کردم 

اصلا یه حالت جنون بم دست داد

طفلی دخترم مات و مبهوت نگاهم میکرد😔💔

بچه بودم شاید ۹ سالم بود .دختر عموم ۸ سالش .یه عمو داشتیم که جوون مرگ شده بود 

هیچ وقت ندیدیمش 

ارامگاه نزدیک خونه مادربزرگم بود 

حسابی خوشگل باصفا بود .مخصوصا تو فصل بهار 

با دختر عموم کنار قبر عموم مینشستیم و بازی میکردیم .رفتیم گل چیدیم که قبر رو با گل تزیین کنیم 

نصف قبر رو گل گذاشتیم که گل کم اومد 

رفتی باز گل بکنیم 

وقتی برگشتیم دیدیم بقیه قبر با گل بنفش تزیین شده 

تو آرامگاه جز ما دوتا کسی نبود 

یه نگاه به قبر کردیم 

یه نگاه به هم 

و از ترس فرار کردیم 

الان من ۳۴ سالمه 

ولی هیج وقت اون خاطره یادم نرفته

خدا شفاشون بده 

ولی کمی جلو دخترتون خوددار باشین عزیزم

سلام بانو

میشه درخواستمو قبول کنی و برام تعریف کنی؟ به دوستی مث شما شدییید نیاز دارم

ان شاءالله 

بله درسته میگم که شوک شدم حالت طبیعی نبودم💔

بعد چند ساعت گفت اولین باره میبینم گریه میکنی😔

عزیزم 

انشاالله شفا پیدا میکنن به حق فاطمه ی زهرا 

ممنون چند تا آزمایش و اسکن و نمونه داره بده 

اگر جوابش خوب باشه 

تا اینجای کارو میشه یه کاری کرد 

متاسفانه ۴ تا غده زده یکی هم زیربغل داره😓 

از شدت ناراحتی نمیدونم چکار کنم 

خدا رو قسم میدم 

یه بار سجده میکنم گریه و التماس به خدا ...یه بار دیگه به شوهرم میگم مامانم خوب میشه 

اصلا داغونم 

خدا همه ی مریض هارو شفا بده 😔😔😔💔

شخصیت و موضوعی رو دقیقا با سوال جواب از اون فرد تو خواب متوجه شدم