من دانشجو هستم رشته ام نقاشیه
۱۹ سالمه یک ماهه عقد کردم
بعد امشب مامانم طبق معمول دهنشو باز کرد چرت و پرت گفت بعد گفت نرو دانشگاه برو سرکار وام ازدواج برداشتی ما باید سه میلیون همراه قسط بدیم
بعدش گفت برو کار کن واسه خودت جهاز درست کن
منم خیلی جدی برگشتم گفتم میخواستی تا وقتی درسم تموم نشده خواستگار راه ندی به من ربطی نداره وقتی خواستگار راه دادی یعنی پی همه چی رو به تنت مالیدی دیگه به من گلایه نکن شوهرم موافق درس خوندنمه میگه هرچقدر دوست داری بخون بعد اینا اینجوری میگن
خسته شدم بخدا😭😭