من خیلی با عروسا گرم میگیرم وهواشونو دارم مثلا عروس یکی از داییام رو هیچکی تحویل نمیگیره و همه پشتش بد میگن و چقدم بدشون میاد ازش ولی من زیاد هواشو دارم حتی میاد درمورد قوم شوهرش ک فامیل منن بد میگه و من بهیچ وجه جلوشو نمیگیرم صرفاً بخاطره اینکه فامیلای منن!همیشه خودمو بجاش تصور میکنم من بعنوان فردی که قراره توآینده عروس غریبه ها بشم درکش میکنم و پشتشو میگیرم یعنی توهرموردی خودمو بجاش تصور میکنم میگم حالا اگه من تواینده خونواده شوهرم پشتم اینجور میگفتن چی!باهام اینکارو میکردن چی؟الان مامانم بخاطره همین باهام بحث کرد یعنی واقعا بده؟؟باید پشت فامیلام باشم؟اخه من فامیلای نامزدم عین فامیلای خودمونن چه از نظر تعداد چه از نظر روابط خیلی باهم شبیهن و مدام وقتی عروسای غریبه مونو نگاه میکنم یاده خودم میفتم که توآینده خودمم مثل همین عروسا توهمچین جمعی قرار میگیرم شما نظرتون چیه ؟زیاده روی کردم یا همینجوری ادامه بدم؟
نه کار بدی نیست فقط تو تله نیوفتی و پشت سر فامیل خودت حرف بزنی
چون گیر بیوفته از قولت حرفایی میگه ک نیاید بگه.بهتره خوب باشی ولی نه در حد پایه ی غیبت فک و فامیل
خدایا «حیات» ما رو چنان قرار بده ک در « ممات»ما «مردم» اندوهگین و«هرزهگان»شادمان شوند. وهذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! من هموطنانی در ترکیه ،سوریه،یمن،امریکا،فلسطین،عراق ،فرانسه ،لبنان و... دارم و بیگانگانی در شهرهای ایرانم 💔همین قدر تلخ💔.
راستش باید یه حد و مرزی باشه بینتون بلاخره هردو غریبه این و این مشکل ساز میشه بعدا
یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️