2777
2789
عنوان

عکس شوهرمو با دوست دخترش دیدم

250 بازدید | 29 پست

شوهرم خواب بود منم بیکار بودم به. هم من هم شوهرم رمز گوشی همو میدونین رفتم سراغ گوشیش رفتم تو پیج دوست صمیمیش پستاشو نگا کردم و هایلایتاشو نگا کردم دیدم یهو دیدم یه عکس که شوهرم نشسته وسط یه طرف یه دختره نشسته یه طرف دوست صمیمیش. مال چهار سال پیش بود درصورتی که ما سه سال پیش با هم آشنا شدیم . شوهرم دستشو انداخته بود دور دختره به لبخند بزرگ دختره هم دستشو گذاشته بود رو صورت شوهرم بعد شوهرم با اون یکی دستش دوستشو هم بغل کرده بود .اصلا وقتی دیدم انقدر حالم بد شد. رفتم تمام پیامهای قبلشونو هم خوندم. من میدونستم دوس دختر داشته ولی فکر میکردم در حد اینکه برن بیرون و اینا نه اینکه دختره بیاد خونه . خلاصه گذشت بیدار که شد همینجوری حرف می‌زدیم گفتم راستی بیا تو پیج امیر عکسای دبی که رفته با هم ببینیم و دیگه شروع کردیم کل پیج اونو دیدن این عکسم که اومد شوهرم اصلا یادش نبود خودشم شکه شد من بهش غر زدم با هم بحث کردیم گفتم تو به من نگفته بودی با دختر خونه میرفتی گفت نه من به تو گفته بود دوست دختر داشتم و اینم تولد بود اینجا هم خونه امیر ایناس مامانشم‌ خونه بود و اون عکس انداخت . 

 در صورتی که ما الان سه ساله با همیم حتی یک بار هم من خونه امیراینا نرفتم. هم شوهرم هم امیر سیگار میکشن که من مخالف صد در صدشم و همیشه به شوهرم میگم کم بکش ولی خب اینو تو دوستی میدونستم و قبول کردم ولی گفتم حق نداری مشروب بخوری خودشم اصلا زیاد اون موقع مایل نبود خوشش نمیومد از وقتی عروسی کردیم بعد اون هر وقت با امیر هست میگه بخورم و میزنه زیر قولش . همش دوست داره با امیر باشه میگه رفیق ۲۰ سالمه باید بزاری سه هفته یکبار ببینمش . بیشتر شوهرم وابسته‌ اونه انگار . ما خیلی سر امیر دعوا کردیم بهش میگم یکساله عروسی کردیم امیر پاشو نزاشته تو خونه تو . می‌دونم بخاطر منه کلا تو ذهنشون من شدم یه آدم بدفاز . بهش میگم میخوای برید بیرون منو تنها نزار خونه خب منم ببر میگه تو با این کارای ما مشکل داری آخه اگه میخوری بیا الان زنگ بزنم امیر با هم بریم بخوریم . گفتم آره تا خونه امیر دختره رو بردی مامان امیر نمیگه این دوس دخترش و آورد خونم ولی زنشو نمیاره گفت نه دروغ گفتم اون اصلا خونه نبود. بخدا از صبح مغزم درد می‌کنه هر وقت یاد عکسه میوفتم حالم بد میشه میگم مگه میشه یه دختر رفته خونه بغل شوهرم لم داده بعد کاری نکردن؟ خودش می‌گفت نه اصلا هیچی نبوده 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2803

اسی شوهر من گذشتشو واسم تعریف کرد 

گذشته خیلی داغونی داشته هر دختر دیگه ای جای من بود ولش میکرد میرفت اما من چون گذشته برام مهم نیست توجهی نکردم  مهم الانه که مشکلی نیست

میرسم به اون چیزی که میخوام💪💜
امیر شر میشه براتون یه کاری کن از امیر دل بکنه

ببین حاضره جونشو برای امیر بده . خودش میگه این خانواده منه تو سختیام این بوده . پشت سر مامان باباش حرف بزنم هیچی نمیگه اما پشت امیر حرف بزنم ناراحت میشه 

2804
در صورتی که ما الان سه ساله با همیم حتی یک بار هم من خونه امیراینا نرفتم. هم شوهرم هم امیر سیگار میک ...

خب باهاشون برو ولی نخور شوهرتم کار اشتباهی میکنه اصلا درک نمیکنه یه زن داره و باید بشینه کنار زنش رفیقشم کاش زن میداشت بهتر میشد نه دوست دختر

به گذشته ای که شما اونموقع توی زندگیش نبودی کاری نداشته باشمهم اینه شما رو واسه زندگی انتخاب کرده

خیلی سخته بعد اون باهاش حرف میزنم اشتی کردم‌ ولی همش بغض دارم کاش عکسو نمی‌دیدم 

2805
خب باهاشون برو ولی نخور شوهرتم کار اشتباهی میکنه اصلا درک نمیکنه یه زن داره و باید بشینه کنار زنش رف ...

رفیقش اهل دختر بازی نیست بیشتر با مشروب خوردن و سیگار کشیدن داره به زندگی من آسیب وارد می‌کنه . 

منو چی میگی 

من پارسال تو دایرکت شوهرم چتشو با دخترداییش دیدیم مال ۵ سال پیش بود چون قرن به قرن اینستاشو چک میکنه یادش رفته بود پاک کنه 

چه حرفای عاشقانه که به هم نزده بودن 

کلی هم وویس بود که چون حالم بد بود نتونستم پلی کنم 

همیشه هم دخترداییشو میبینم دلم میخواد بالا بیارم روش

میرسم به اون چیزی که میخوام💪💜
منو چی میگی من پارسال تو دایرکت شوهرم چتشو با دخترداییش دیدیم مال ۵ سال پیش بود چون قرن به قرن اینست ...

البته چتشون مال دوران مجردیش بود ما ۳ ساله ازدواج کردیم

میرسم به اون چیزی که میخوام💪💜
2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792