ادامش
گفتم نه من مشکلی با اینکه تو یه ساختمون با مامان بابات باشیم ندارم
چون این اقا تک فرزنده
گفتم اما با تو و اینکه خونه رو بسازی زمان میبره مشکل دارم
ناراحت شدم خیلی
چون خوشحال بودم دیگه بهم میرسیم و خونمون اخراشه
هعی
بعدش من گفتم من برات صبر نمیکنم و… ۳ شد ک باهمیم و این جور حرفا
گفت من فرق دارم با ادمایی ک زود ازدواج میکنن
اینو گفت اشکم در اومد بغضم گرفتتت بدجورررر
گفتم پس دلت نمیخواد مال تو بشم
دلت نمیخواد کنار هم باشیم
اوفففف
خدایا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز