2777
2789

یه پسره هست همسایمونه ۴ سال تفاوت سنی داریم

عاشقمه هرکاری میکنم نمیره

نمیخام مستقیم بگم نمیخامت 

مثلا میگم باید بعد ازدواج برا من خدمتکار بگیری من برم به قر و فر و ترمیم ناخن و مژه اینام برسم نمی‌تونم دست یه سیاه سفید بزنم میگه چشم من خودم نوکریتو میکنم

همش قربون صدقم میره

یا مثلا میگم باید بری باشگاه موهاتو بلند کنی با فلانی نگردی و اینا میگه چشم میگم حجابم آزاده میگه چشم هرچی تو بخوای من لال بشم ناراحتت کنم

یعنی اصلا مخالف هیچی نیست

میدونم دست و بالش خالیه میگم گل بزرگ میخام که ۳ ملیونه میگه میخرم واست

هی از خواستگاری حرف میزنه

چیکارش کنم

من خودم یکی و دوس دارم نمیخوادم

یکیو دوست داری و انقد ارد ناشتا میدی به این؟

این که مشحصه حالش خوش نیست هی پس زده میشه و برمیگرده

ولی تو هم خیلی نوبری

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

اگر عاشق باشه به ابن راحتی نمیره و اگر بهش فحش هم بدی عشقش کم نمیشه فقط دل شکسته میشه 


تنها راه چاره این هست که با قانون رهایی آشناش کنی 

نگین علینقی🌺 تمام اطلاعات بنده در سایت سازمان نظام روانشناسی موجود هست 🌹
بهش میگم دوست ندارم حسی بهت ندارم میگه بهم فرصت بده

ارد ناشتا رو چجوری توچیه میکنی وقتی میگی یکیو دوس دارم؟

تکلیفت با خودت معلومه؟

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792