اولا بگم آش کشک را اونور فقط من بلدم
سمت همسرم فقط من آش کشک خوب درست می کنم
اولین بار بود که رفته بودم منزل مادرشوهرم
بعد از عقد اولین بار بود
خیلی آش خوبی شد
جاریم می گفت چجوری تونستی درست کنی من اصلا بلد نیستم
و کلا بگم آش های کشک من خیلی خوب میشه
هر بار یکی تعریف می کرد
مادرشوهرم می گفت بهش مواد دادم
من نعنا دادم
من سبزی دادم
من سیر و پیاز دادم
من حبوبات دادم
من رشته دادم
اون روز آخرین باری بود که خانواده ی همسرم از غذایی که من پختم تعریف کردند
بعدها سر سفره می گفتن چقدر فرید دست و دلبازه چه بریز و بپاشی کرده