میدونم منظوری نداره و مهربونه و فلان
ولی نمیدونم چرا حرص میخورم دست خودم نیست
من با بابام میرم سر کار مغازه اش میشینم
بهم میگه دیگه شدی زن بازاری😑😐😐😐😭عصابم خرد میشه .آخه من یه آزمون استخدامی دادم قبول نشدم جیگرم آتیش میگیره اینو میگه 😐😐 حرص میخورم
بعدش بیرون که منو میبینی بازار وسط خیابون بوسم میکنه 😐😐😐 خیلی تابلو
واقعا حرص میخورم
نمیذونم احساس میکنم خیلی روحیه ام داغونه حساس شدم