سلام عروسی نوه دایی مامانم بود رفته بودیم عروسی .چندماهیه عقدم من صلاح ندونستم نامزدم بیاد عروسی فقط من رفتم با خونوادم.
اینم بگم نامزدم ماشین ندارن موتور دارن فقط فعلا شرایط خرید ماشین رونداره😞چون دوسش داشتم قبولش کردم. آبجی دارم متاهلن چندساله ازدواج کردن بچه هم دارن خیلی حسودن بهم نمیدونم چرا
تو همون تالار ب خدا اشک چشمام جمع شد از حرفاش.
آبجیم گفت ما تورو نمیبریم تو ماشین جا نیس پس شوهرت کجاس؟ شوهرت وظیفشه تورو بیاره برسونه و...گفتم خب ماشین نداریم چیکارکنیم همش میگفت جا نداریم اسم شوهرشو میگفت میگفت میگه ب شوهرش بگه جا نیس ماشین ب خدا حالم خیلی بد شد ب نامزدم همون تالار پیام فرستادم بیا دنبالم و ماشین جور کن همش میگفت فداتشم ب خدا ب هرکی میگم جور نمیشه
اینم بگم عروسی و تالار از شهر دور بود با اسنپ ایما نمیشد رفت.
تو پیامک ها با نامزدم بد حرف زدم همش میگفتم بیا دنبالم ماشین بگیر و...