پسرخاله منم عاشقم بود تو مهمونیا چشم ازم برنمیداشت جفتمون ازدواج کردیم بچه داریم بازم نگاهاش کلافم میکنه برای همین چندساله هرجا که اون باشه نمیرم . اخرین بار چندماه پیش سالگرد مادربزرگم دیدمش کلافه شده بودم
من آن کاربرمغرورم که میمیرم ز بی عکسی ، ولی بامنت و خاری پی بزبز نمیگردم😁
مادرم مخالف ازدواج فامیلی بود و دائم بهم میگفت هرگز به فامیل فکرم نکن اونم کلی تلاش کرد تا از زیرزبونم بکشه بیرون که دوسش دارم یا نه هربار بی جواب میذاشتمش اخرین بار گفتم مثل داداشمی
حتی قبل عقدش بهم زنگ زد گفت اگه بگی دوسم داری عقد نمیکنم خاله رو راضی میکنم که گفتم ندارم
من آن کاربرمغرورم که میمیرم ز بی عکسی ، ولی بامنت و خاری پی بزبز نمیگردم😁
عزیزم، شیطونو لعنت کن و از خدا بخواه مهرش رو از دلت برداره. اینا همش وسوسه ست. محبتت به شوهرت رو زیاد کن و از یاد خدا غافل نشو. مطمن باش زن اونم میشدی مشکلات چند برابر بود