اثر دعا که رفت
بابا بزرگمم چون مامان بزرگمو دوست نداشت
ازارو اذیت میکرد
کلی مامان بزرگمو هر روز کتک میزد
خسیس بازی در میاورد
هیز بود.
خرجش نمیکرد
چون خودشو نمیخواست بچه هاشم نمیخواست
یکیشونو بزور شوهر داد
هیچکدوم نذاشت درس بخونن
خودشم که هیچ لذتی نمیبرد از زندگی
چون کس دیگ ای رو میخپاست